مجمع الجزایر دانشگاههای ایران

 

مسئله دانشگاه در ایران

درباره دانشگاه در ایران بسیار گفته و نوشته شده است. تقریباً به آسانی می‌توان جستجوهایی را انجام داد و نام و نشان افرادی را یافت که تا کنون درباره دانشگاه در ایران، تأسیس و توسعه آن، چالش‌هایش در دوره‌های مختلف و راه‌حل‌هایی که می‌توانند به بازسازی دانشگاه در ایران کمک کنند، نوشته‌اند. شاید مقصود فراستخواه معروف‌ترین فردی باشد که در سال‌های اخیر به مسئله دانشگاه در ایران نزدیک شده و چالش‌هایش را از پشت عینک جامعه‌شناسی بررسی و نقد کرده است. او به طور روشن تاریخ، سیاست و اقتصاد را نیز مطالعه کرده است تا بتواند روایتی دقیق از دیروز، امروز و فردای دانشگاه در ایران به دست بدهد. کسانی که روایت فراستخواه را دنبال کرده‌اند، می‌دانند که او با خلق مفهوم کنشگران مرزی نشان داده است که دوام دانشگاه در ایران چه پیش و چه پس از انقلاب مرهون تلاش‌های کنشگران مرزی بوده است. کنشگران مرزی کسانی هستند که از موضع استاد دانشگاه با حکومت و جامعه تعامل و تلاش کرده‌اند راه‌حل‌های دانشگاهیان را به هر دو طرف عرضه و آنها را تشویق و متقاعد به استفاده از نسخه پیشنهادی کنند. من اینجا قصد ندارم درباره درستی یا نادرستی راه کنشگران و یا فایده و خسارت کنش آنها بنویسم. به عنوان کسی که سال‌هایی را در دانشگاه ایرانی شاغل بوده شواهدی دارم که در مواردی کنش مطلوب فراستخواه نه تنها فایده‌ای نداشته و به حل مشکل کمکی نکرده، بلکه به تکثیر قدرت دشمنان دانشگاه منتج شده و حتی فرد کنشگر را نیز آلوده مناسبات غیر علمی کرده است. چیزی که خود آقای فراستخواه نیز به احتمال قریب به یقین از آن اطلاع دارد. هر چند آن را به زبان نیاورده باشد. در این نوشته از این بحث در می‌گذرم و بر چیز دیگری تمرکز می‌کنم که مایلم آن را مجمع‌الجزایری شدن دانشگاه در ایران بنامم.

 

مجمع‌الجزایر

یک تعریف ساده وجود دارد که بر اساس آن اگر گروهی از جزایر نزدیک به هم را داشته باشیم و طرز قرار گرفتن‌شان این انگاره را در ذهن بیننده تداعی کند که با یک زنجیره یا مجموعه‌ای از جزیره‌های به هم پیوسته و مشابه روبرو است، می‌توانیم آنها را مجمع‌الجزایر بنامیم. نمی‌خواهم درباره ویژگی‌های زمین‌شناختی و یا جغرافیایی مشترک جزیره‌ها بحث کنم. منظورم آن است که در این مجموعه گویی با اقلام متجانسی روبرو هستیم که به واسطه قرار گرفتن‌شان در یک ناحیه دور افتاده و ناتوانی ذاتی‌شان در اداره خود نیازمند کنترل از مرکز هستند. اما این کنترل لزوماً به اتصال آنها به کل خشکی‌های در دسترس نمی‌انجامد.

 

دانشگاه‌های ایران به مثابه مجمع‌الجزایر

اینجا مفهوم مجمع‌الجزایر را وام گرفته‌ام تا نشان بدهم وضعیت دانشگاه در ایرانِ امروز را می‌توان با استفاده از همین مفهوم توضیح داد. دانشگاه‌های ایران در یک ناحیه یا جغرافیای سیاسی قرار گرفته‌اند. آنها کمابیش در یک سیستم متمرکز کار می‌کنند و ساختار و مقررارت مشابهی دارند. این بدان معنا است که تفاوت چشمگیری میان آنها نیست. البته کیفیت استادان، منابع، تجهیزات و دانشجویانی که سابقه تحصیلی متفاوتی داشته‌اند، محصولات آنها را از هم متمایز می‌کند. اما از حیث چارچوب، ما با پدیده‌های رنگارنگ و مستقل مواجه نیستیم. آنها همگی با شدت و ضعف از مرکز هدایت می‌شوند و حتی تصمیمات مستقل‌شان نیز بدون تاییدیه مرکز (در اینجا وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی) رسمیت نمی‌یابد و مشروعیت ندارد. پس ما با حداقل صد دانشگاه روبرو هستیم که در میان‌شان دانشگاه صد و چند ساله خوارزمی وجود دارد و دانشگاه‌هایی با عمر کمتر از سی سال هم کار می‌کنند. دانشگاه‌های ‌تخصصی صنعتی، پزشکی و انسانی در میان‌شان هستند و دانشگاه‌های جامع هم البته. دانشگاه‌های نامدار معتبر و شناخته شده بین‌المللی در فهرست وجود دارند و در کنارشان دانشگاه‌هایی که حتی نزد حافظه جمعی ایرانیان نیز نامی ندارند. این مجموعه که اجناس جورواجوری را عرضه می‌کند، در یک چیز هویتی واحد دارد: طرز تأسیس و اداره.

دانشگاه در ایران فاقد استقلال است. تمام فرایندهای جذب نیروی انسانی، اعطاء پذیرش به متقاضیان، خرید و تهیه ملزومات، تجهیزات، منابع و دستگاه‌ها، برنامه‌های درسی یا در حقیقت برنامه کار، فعالیت پژوهشی، ارتباط با صنعت و جامعه، و در کل همه اقدامات موفق و ناموفقش بر اساس آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های مرکز سامان داده می‌شوند.

دانشگاه ایرانی به مثابه صغیر تحت تکفل

دانشگاه در ایران فاقد استقلال است. تمام فرایندهای جذب نیروی انسانی، اعطاء پذیرش به متقاضیان، خرید و تهیه ملزومات، تجهیزات، منابع و دستگاه‌ها، برنامه‌های درسی یا در حقیقت برنامه کار، فعالیت پژوهشی، ارتباط با صنعت و جامعه، و در کل همه اقدامات موفق و ناموفقش بر اساس آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های مرکز سامان داده می‌شوند. ریل از قبل گذاشته شده و از این قطار انتظار می‌رود هر سال تعدادی مسافر جدید را از ایستگاه سنجش به ایستگاه دانش‌آموختگی برساند. سوخت و نیروی مورد نیاز برای حرکت هم از مرکز تامین می‌شود و از این رو مرکز به خود حق می‌دهد در همه امور قطار مداخله کند. فی‌الواقع نیروی انسانی این قطار نه در استخدام شرکت مسافربری بلکه در استخدام شرکت مؤسس ریل است. دانشجویان نه مسافران قطار بلکه مشتریان ریلگذار هستند. دهه‌ها است که همه دانشگاهیان ایران به این نظم عادت کرده‌اند و با مرکز کنار آمده‌اند و از خود نمی‌پرسند که فایده سی سال زندگی در این قطار چه خواهد بود.

دانشگاه‌های ایران همان مجمع‌الجزایری هستند که جنسی واحد دارند. در نزدیکی هم واقع شده‌اند. مثل پرنده‌ای که از لحظه سر از تخم بیرون آوردن در قفس بوده ناتوان از پرواز هستند. نمی‌توانند با اتکاء به خود زنده بمانند. نیازمند به پشتیبانی تمام‌وقت هستند و صد البته از جایی اداره می‌شوند که راضی به تداوم خاصیت مجمع‌الجزایری بودن‌شان است. آنها منفک از سایر خشکی‌های در دسترس هستند و ارتباط درست و مؤثری با دانشگاه‌های دیگر کشورها ندارند.

 

بین‌المللی‌بازی در مجمع‌الجزایر دانشگاه‌های ایران

هر آنچه تا به امروز از تفاهم‌نامه (Memorandum of Understanding یا MoU) شنیده‌اید را فراموش کنید. در آموزش عالی ایران، این تفاهم‌نامه‌ها اکثراً نمایشی هستند. ترتیبات اداری انعقادشان از سطح شوخی فراتر نمی‌رود و به نتیجه خاصی نیز منجر نمی‌شوند. گاهی هیئت‌هایی از دانشگاه‌های آسیایی و ندرتاً اروپایی به ایران سفر می‌کنند تا شرکای مناسبی را برای همکاری علمی بیابند. به نظر می‌رسد آنها از ساز و کار اداره دانشگاه‌های ایران بی‌اطلاع هستند و خیال می‌کنند که پس از بازدید از چند دانشگاه، با یک یا دو تا از آنها تفاهم‌نامه‌ای را امضاء خواهند کرد و پس از آن همانطور که مثلاً از قِبَلِ ارتباط با دانشگاه‌های امریکای شمالی و اروپا و مشارکت در پروژه‌های تحقیقاتی و تبادل استاد و دانشجو منتفع می‌شوند از ارتباط با طرف ایرانی هم نفع خواهند برد. در میان هیئت‌های خارجی که به طور معمول هر سال چند تایی‌شان به ایران سفر می‌کنند هستند افراد هوشیار و دنیادیده‌ای که همین فرصت چند روزه بازدید و ارتباط رسمی با دانشگاهیان ایران در جلسات و تماس‌های غیر رسمی در فرصت‌های استراحت خارج از جلسات برایشان کفایت می‌کند تا واقعیت قابل مشاهده و حقیقت پشت پرده را درک کنند و در بهترین حالت یک تفاهم‌نامه حداقلی را امضاء کنند. آنها به آسانی در می‌یابند که ظرفیت واقعی در دسترس که ورای ادعاهای طرح شده در جلسات می‌توان بر اساس‌شان برنامه‌ریزی کرد بسیار محدود هستند. تجربه من از سیزده سال عضویت تمام‌وقت در یک دانشگاه دولتی ایران، مشاهده سفر چند هیئت خارجی از نزدیک، تلاش شخصی نافرجام برای عقد قرارداد بین دانشگاه محل اشتغالم و یک دانشگاه آسیایی و نیز اشتغال تمام‌وقت در چهار دانشگاه غیر ایرانی و همکاری پاره‌وقت یا کوتاه‌مدت با دو دانشگاه غیر ایرانی دیگر متقاعدم کرده است که دانشگاهیان ایران دو چیز را درباره طرف‌های خارجی نمی‌دانند.

اول این که سفر آنها به ایران اولین و آخرین سفرشان نیست. در پناه اتحادهای سیاسی و اقتصادی پایدار، دانشگاه‌های امریکای شمالی، اروپا و آسیا برای سال‌های متمادی برنامه‌های همکاری علمی بین‌المللی را آزموده و توسعه داده‌اند. طرف‌های غیر ایرانی همچون آموزش، پژوهش و ارتباط با صنعت در این زمینه نیز حرفه‌ای شده‌اند و با یک بازدید چند روزه و شرکت در چند جلسه و ملاقات رو در رو با طرف‌های ایرانی به خوبی تشخیص می‌دهند که هر دانشگاه ایرانی دقیقاً چه چیزی در چنته دارد. بنابراین، فریب ادعاهای پوچ را نمی‌خورند و فضای پر از رقابت این جلسات را نیز به طور کامل درک می‌کنند. آنها خوب می‌فهمند که وقتی برنامه اسکان و ملاقات‌شان در یک دانشگاه ترتیب داده شده است، نمایندگانی از سایر دانشگاه‌های همان منطقه نیز در جلسات شرکت می‌کنند. رقابت‌های بعضاً کودکانه و حسادت‌آمیز نمایندگان دانشگاه‌ها را از نزدیک می‌بینند و با حواس پنج‌گانه‌شان می‌فهمند که طرف‌های ایرانی تشنه ارتباطی هستند که صد البته توان مدیریت کردنش را هم در اکثر موارد ندارند. آنها مهلکه‌ها را خوب تشخیص می‌دهند و از قضا به همین دلیل است که همکاری با دانشگاه‌های ایرانی را جدی نمی‌گیرند. چون می‌دانند که طرف مقابل از عهده تعهدات بر نخواهد آمد.

 

دانشگاه‌های ایران در نتیجه سیاست خارجی و داخلی اتخاذ شده سال‌ها است که از قافله علم و فناوری جدا شده‌اند. اگر چیزی که به غلط تولید علم نامیده می‌شود و یا تحرکات علمی جسته و گریخته در برخی دانشگاه‌ها را مشاهده می‌کنید، ابداً به معنای کنش و پیشرفت علمی سیستماتیک نیست. آنچه گاهی در اخبار علمی شنیده و دیده می‌شود، یا مصادره به مطلوب کردن مقالات منتشر شده ایرانیان در ژورنال‌های بین‌المللی است و یا نتیجه کار مثلاً یک دانشجوی دکترا در رساله‌اش. اینها به معنای حرکت هماهنگ با علم و فناوری جهانی نیست

نکته دوم آن است که اخبار مسائل جاری ایران همه روزه به وسیله رسانه‌های جهانی مخابره می‌شوند و شوربختانه در بیشتر اوقات در صدر هم قرار می‌گیرند. آنها اطلاع دقیق، به روز و تقریباً واقع‌بینانه‌ای از تنش‌های داخل ایران دارند. می‌دانند که آنچه در جلسات دانشگاهی گفته می‌شود چندان قابل اعتماد و اتکاء نیست و عملی شدن‌شان به تأیید در لایه‌های گوناگون سیاسی و امنیتی نیاز دارد. بنابراین، در مواجهه با یک هیئت ایرانی فن مذاکره را به خوبی به کار می‌گیرند و حتی در استفاده از کلمات خسَّت به خرج می‌دهند. آنها از هر بیانی که بتوان تفسیر مُوَسَّعی از آن داشت و بر پایه آن درهای مختلفی را برای همکاری باز کرد، امتناع می‌کنند. در گفتگوهای رو در رو به ذکر کلیات بسنده و در تنظیم متن تفام‌نامه محتمل هم حداقلی رفتار و تقریباً همه چیز را به محقق شدن برخی شرایط موکول می‌کنند. آنها با کارت‌های‌شان آگاهانه بازی می‌کنند و خوب می‌دانند که تعداد بی‌شماری از دانشگاه‌های کشورهای در حال توسعه برای رفع تشنگی و گرسنگی علمی خود محتاج این قبیل ارتباط‌ها هستند. بنابراین، در مواجهه با یک دانشگاه ایرانی به هیچ وجه عجله نمی‌کنند. آنها دانشگاه‌های کشورهای عربی، آسیای مرکزی، جنوب و جنوب شرق آسیا و حتی آفریقا را در اولویت همکاری قرار می‌دهند. غربی‌ها هدف روشنی از همکاری علمی دارند. متناسب با پروژه‌هایی که در آنها استعداد اجرا و جذب بودجه دارند سراغ طرف‌های همکار و یا به تعیبر دقیق‌تر مشتریان خود می‌روند. کشور را نه صرفاً بر اساس توافقات سیاسی – چیزی که شاقول انتخاب دانشگاه‌های ایرانی است – بلکه بر مبنای استعداد منطقه بر می‌گزینند. آنها نیازمندی‌های پروژه‌های خود در زمینه‌های منابع طبیعی و معدنی، نیروی انسانی، زمینه اجرای آزمایش و پژوهش و حتی بهره‌مندی بیشتر از بودجه‌های حمایتی جایی مثل اتحادیه اروپا در ازاء پذیرش موقت تعدادی از استادن و دانشجویان آسیایی و آفریقایی را در نظر می‌گیرند و آنگاه مذاکره را شروع می‌کنند. به همین دلیل است که شماری از دانشجویان مغولستان و استادان آسیای مرکزی به آسانی در اروپا تردد می‌کنند و این شانسی است که نصیب آنها شده، چون طرف‌های اروپایی به این نتیجه رسیده‌اند که مغولستان و همسایگانش بیشتر از ایران ظرفیت برآورده کردن نیازهایشان را دارند. هوشیاری طرف‌های غیر ایرانی نسبت به بی‌ثباتی سیاسی و اقتصادی ایران چیزی است که در جلسات رسمی اعلام نمی‌شود. اما در نهایت روی نتیجه بازدید و مذاکره اثر قطعی و تعیین‌کننده می‌گذارد.

 

فرجام گولاگ ایرانی

با در نظر گرفتن بحثی که ارائه شد، من باور دارم که دانشگاه‌های ایران در نتیجه سیاست خارجی و داخلی اتخاذ شده سال‌ها است که از قافله علم و فناوری جدا شده‌اند. اگر چیزی که به غلط تولید علم نامیده می‌شود و یا تحرکات علمی جسته و گریخته در برخی دانشگاه‌ها را مشاهده می‌کنید، ابداً به معنای کنش و پیشرفت علمی سیستماتیک نیست. آنچه گاهی در اخبار علمی شنیده و دیده می‌شود، یا مصادره به مطلوب کردن مقالات منتشر شده ایرانیان در ژورنال‌های بین‌المللی است و یا نتیجه کار مثلاً یک دانشجوی دکترا در رساله‌اش. اینها به معنای حرکت هماهنگ با علم و فناوری جهانی نیست. کاملاً برعکس باید پرسید اگر حال دانشگاه‌های ایران آنطور که گاهی اوقات در رسانه‌های رسمی جلوه داده می‌شود خوب است، پس چرا نمودی از رفت و آمدهای نرمال دیده نمی‌شود؟ چرا دانشگاه‌های ایران در باشگاه توسعه سهمی از قراردادهای صنعتی ندارند؟ بر دانشگاه‌های ایران همان رفته است که خوب می‌دانیم. آنها آگاهانه و هدفمندانه به مجمع‌الجزایری دورافتاده تبدیل شده‌اند که دوام‌شان منوط به پشتیبانی مرکز است و ماموریت‌شان رفت و برگشت روی ریل وزارت. گاهی تک و توک قایق‌هایی که فی‌الواقع راه گم کرده‌اند چند روزی را در یکی دو تا از این جزیره‌ها اقامت و استراحت می‌کنند و بعد راه خود را می‌گیرند و البته این بار با قطب‌نمایی که از نو تنظیم شده خود را با شتاب به اولین ساحل امن می‌رسانند. هوش مصنوعی دمای کره دانش را به حداکثر خواهد رساند. با ذوب شدن یخ‌های قطب علم و بالا آمدن سطح اقیانوس فناوری مجمع‌الجزایر دانشگاه‌های ایران برای همیشه به زیر آب خواهد رفت! جایی که تک‌سلولی‌ها به حیات جلبکی خود ادامه می‌دهند و در گولاگی ابدی پیشانی بردگان را به داغ بیگاری نشان می‌گذارند.

 

 

اشتراک در شبکه‌های اجتماعی

درباره داریوش علیمحمدی

او لیسانس علم اطلاعات (علوم کتابداری و اطلاع‌رسانی سابق) را از دانشگاه علامه طباطبایی در سال ۱۳۷۹ گرفت. فوق لیسانس و دکتری تخصصی را در همین رشته به ترتیب در سال های ۱۳۸۲ و ۱۳۹۴ از دانشگاه تهران اخذ کرد. پیش از عضویت تمام‌وقت در هیئت علمی دانشگاه خوارزمی در سال ۱۳۸۷ به مدت نه سال در کتابخانه‌ها و مراکز اطلاع‌رسانی کار کرد. جوانی‌اش را در دانشگاه خوارزمی گذراند و در چهل و چهار سالگی چمدانش را بست و مکاناً و ذهناً به بازمانده شوروی و علوم کامپیوتر مهاجرت کرد.. او در کشورهای قرقیزستان، ازبکستان و لاتویا تدریس و تحقیق کرده است. هم‌اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه فناوری اطلاعات تاشکند در پایتخت ازبکستان است. او به علم اطلاعات، تاریخ و سیاست دلبستگی دارد.

View all posts by داریوش علیمحمدی →

2 Comments on “مجمع الجزایر دانشگاههای ایران”

  1. سلام
    بحث کلان شما آموزنده است، اما ما گرفتار موارد خردی هستیم که یک نمونه آن کد 19 است که این روزها برای ورود به تحصیل و اشتغال جوانان ایرانی برای وردو به حوزه آموزشی اعلام موجودیت کرده است.

    1. جناب دکتر دیانی عزیز

      از توجه شما به این یادداشت ممنونم. درست می فرمایید. کد ۱۹ به فیلتری تبدیل شده که برخی از استعدادها را قیچی و از یشرفت محروم می کند. کد ۱۹ جامعه ایران را نیز از هوش و همت بهترین ها دور می کند و به روند ویرانگر مهاجرت جوانان دامن می زند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *