علم به کجا می رود؟

 

مصاحبه با اگامبن

مقدمه:

در ماه‌های ابتدایی همه‌گیری کووید-19، فیلسوف جورجو آگامبن مجموعه‌ای از تأملات خود را منتشر کرد که بعدها در کتابی با عنوان «کجا هستیم: همه‌گیری به‌عنوان سیاست» (آگامبن 2020) گردآوری شد. هسته اصلی تفکر او رابطه میان علم و جامعه، به‌ویژه پزشکی و سیاست بود. آگامبن به خطرات مرتبط با ظهور مفهوم «امنیت زیستی» اشاره کرد؛ یعنی مسدود کردن تمام فعالیت‌های اجتماعی برای حفظ «حیات زیستی». تا چه حد یک جامعه می‌تواند برای دفاع از حیات زیستی پیش برود؟ سیاست تا چه اندازه می‌تواند برای کنترل جامعه و زندگی زیستی شهروندان گسترش یابد؟

کتاب آگامبن واکنش‌های متفاوت و عمدتاً منفی را برانگیخت. با این حال، انکارناپذیر است که این کتاب به برخی از پرسش‌های اجتناب‌ناپذیری که امروز با آنها روبرو هستیم، پرداخته است. ما متعجب شدیم که بسیاری از استدلال‌هایی که علیه او مطرح شد، دچار تعصبات ایدئولوژیک (غیرقابل ذکر) بودند. برای تعمیق این پرسش‌ها، در اینجا مصاحبه‌ای اختصاصی با جورجو آگامبن ارائه می‌دهیم.

 

زندگی برهنه

 سوال: مفاهیم شخصی‌سازی و پیش‌بینی در پزشکی روز به روز بیشتر مطرح می‌شوند. با کمک ابزارهای جدید تشخیصی و داده‌های بزرگ، پزشکی ادعا می‌کند که می‌تواند خطر فردی بروز برخی بیماری‌ها را در طول زندگی پیش‌بینی کند. زمانی که این خطرات شناخته شوند، می‌توان افراد را به سمت سبک زندگی مناسب هدایت کرد. علاوه بر این غربالگری‌ها برای تشخیص‌های ژنتیکی، ابزارهای فناوری جدیدی به نام “قابل‌پوشیدنی‌ها” امکان نظارت مداوم بر برخی از پارامترهای حیاتی را فراهم می‌کنند. امروزه این ابزارها عمدتاً برای ورزشکارانی طراحی شده‌اند که می‌خواهند عملکرد خود را به طور مداوم بهبود بخشند. با این حال، به زودی ممکن است این ابزارها به همه شهروندان گسترش یابد.به نظر می‌رسد چنین رویکردی به پزشکی ما را به سمتی هدایت می‌کند که آن را به عنوان “زندگی برهنه” یا زندگی‌ای که به زیست‌شناسی محض کاهش یافته است، تعریف کرده‌اید. با این حال، بسیاری از دانشمندان در حال پرسش درباره امکان‌پذیری اخلاقی و فنی چنین سناریویی هستند. آیا می‌توانید درباره این موضوع تأملی داشته باشید؟ همچنین، به نظر شما چه اقداماتی باید برای معکوس کردن این روند انجام شود؟

اگامبن : در دیدگاهی که شما بیان کردید، لحظه بحرانی عبور از آستانه‌ای است که در آن شخصی‌سازی، پیش‌بینی و غربالگری دیگر به‌عنوان توصیه‌های سبک زندگی مطرح نمی‌شوند، بلکه به تعهدات قانونی تبدیل می‌شوند. این آستانه اکنون گذرانده شده است. چیزی که پیش از این به‌عنوان یک حق بهداشت معرفی می‌شد، به الزامی تبدیل شده که باید به هر قیمتی انجام شود. بیماری‌های قلبی عروقی، متداول‌ترین علت مرگ و میر در کشور ما هستند. ما می‌دانیم که اگر سبک زندگی سالم‌تری داشته باشیم و از رژیم غذایی خاصی پیروی کنیم، این بیماری‌ها کاهش می‌یابند. با این حال، هیچ پزشکی حتی فکر نمی‌کرد که توصیه‌های سبک زندگی و غذایی او برای بیماران به موضوعی برای مقررات قانونی تبدیل شود، که به‌صورت قانون حکم می‌کند چگونه باید زندگی کنیم و چه بخوریم، و تمام زندگی را به یک تعهد بهداشتی تبدیل کند. سوگند حرفه‌ای پزشکان ایتالیایی نیز این را منع کرده است، زیرا به «احترام به حقوق مدنی در مورد خودمختاری فرد» اشاره دارد (همچنین به اعلامیه ژنو انجمن جهانی پزشکی: «من به خودمختاری و کرامت بیمارم احترام خواهم گذاشت» و «من از دانش پزشکی خود برای نقض حقوق بشر و آزادی‌های مدنی، حتی تحت تهدید، استفاده نخواهم کرد» – یادداشت مترجم). این چیزی است که در مورد کووید-19 اتفاق افتاده است. حداقل تا به امروز، مردم نه تنها قبول کرده‌اند که آزادی‌های قانون اساسی، روابط اجتماعی و باورهای سیاسی و دینی خود را کنار بگذارند – بلکه حتی اجازه داده‌اند عزیزانشان در تنهایی بمیرند و بدون مراسم تشییع جنازه دفن شوند. به این معنا می‌توان گفت که حیات انسانی به یک واقعیت زیستی تقلیل یافته است، به حیاتی عریان که باید به هر قیمتی حفظ شود. این اتفاق با وجود این رخ داده است که نرخ واقعی مرگ‌ومیر ناشی از این بیماری (IFR) کمتر از 1 درصد است، طبق مطالعاتی که در مجله شما گزارش شده است. فرایند پزشکی‌شدن زندگی به تدریج رخ داده است. وحدت تجربه حیاتی هر فرد، که همیشه هم بدنی و هم روحی به‌طور جدایی‌ناپذیری در هم تنیده است، به یک موجودیت صرفاً زیستی از یک طرف و یک زندگی اجتماعی، فرهنگی و عاطفی از طرف دیگر تقسیم شده است. چنین شکافی به وضوح یک انتزاع است. با این حال، این انتزاع آن‌قدر قدرتمند است که مردم شرایط عادی زندگی خود را برای آن قربانی کرده‌اند. من گفتم که این جدایی زندگی یک انتزاع است. با این حال، همان‌طور که می‌دانید، پزشکی مدرن این انتزاع را حدود نیمه قرن بیستم محقق کرد. این کار را از طریق دستگاه‌های مراقبت‌های ویژه انجام داد، که می‌توانند بدن انسان را در وضعیت حیات گیاهی خالص نگه دارند. بخش مراقبت‌های ویژه با دستگاه‌های تنفس مصنوعی، پمپ قلب و ریه و تجهیزاتی که دمای بدن را حفظ می‌کنند، می‌توانند بدن انسان را به‌طور نامحدود در حالت تعلیق بین مرگ و زندگی نگه دارند. این یک منطقه تاریک است که نباید فراتر از مرزهای صرفاً پزشکی خود برود. اما آنچه در همه‌گیری اتفاق افتاد این بود که این حیات خالصاً گیاهی، این بدنی که به‌طور مصنوعی بین زندگی و مرگ معلق است، به الگوی جدید سیاسی برای تنظیم رفتار شهروندان تبدیل شد. شگفت‌آورترین نکته در تجربه‌ای که با آن مواجه هستیم این است که به هر قیمتی، حیاتی عریان به‌شکل انتزاعی از زندگی فکری و روحی جدا نگه داشته می‌شود. سپس این حالت نه به‌عنوان معیاری برای زندگی، بلکه به‌عنوان صرفاً بقا تحمیل می‌شود.

 

حقیقت و خطا

سوال: در سال 2016، مجله Nature نتایج یک نظرسنجی را منتشر کرد که نشان می‌داد بیش از 1500 دانشمند نتوانسته‌اند داده‌های به‌دست‌آمده از همکاران خود را بازتولید کنند. دکتر گلن بگلی، مدیر بخش سرطان‌شناسی شرکت چندملیتی Amgen، در سال 2011 با همین مشکل روبرو شد. پیش از سرمایه‌گذاری چند میلیون یورویی در یک پروژه تحقیقاتی دارویی جدید، تصمیم گرفت 53 آزمایشی را که استراتژی توسعه آن‌ها بر اساس آن‌ها بنا شده بود، تکرار کند. او تنها توانست 11 درصد از آن‌ها را بازتولید کند (بیکر 2016؛ بگلی 2012).به‌طور متناقض، علم در حال تجربه بحرانی بی‌سابقه و عمیق در اعتبار خود است؛ به‌ویژه در مورد قابلیت اطمینان داده‌هایی که تولید می‌کند و صحت اظهاراتش. با وجود این، به نظر می‌رسد تقریباً غیرممکن است که فرضیه‌ها و نتایج دیگری به‌جز آن‌هایی که به‌طور عمومی و آکادمیک به‌عنوان «حقایق علمی» پذیرفته شده‌اند، ارائه شوند. علاوه بر این، تصمیمات سیاسی و اقتصادی اغلب بر اساس این حقایق گرفته می‌شوند. شما اخیراً مطلبی با عنوان «درباره حقیقت و دروغ» منتشر کردید. آیا به ما کمک می‌کنید تا بیشتر به این موضوع بپردازیم؟

اگامبن :  اینجا، به‌طور مستقیم می‌بینیم که مشکل حقیقت یک مسئله فلسفی انتزاعی نیست؛ بلکه چیزی است بسیار عینی که به طرز قابل توجهی زندگی انسان‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در مورد حقیقت علمی، کتاب معروفی از توماس کوهن قبلاً نشان داده بود که پارادایم غالب در جامعه علمی لزوماً درست‌ترین نیست، بلکه فقط آن است که می‌تواند بیشترین پیروان را به دست آورد. این واقعیت اکنون فراتر از حقیقت علمی نیز وجود دارد. بشریت در حال ورود به مرحله‌ای از تاریخ خود است که در آن حقیقت به لحظه‌ای در حرکت کذب تبدیل می‌شود. به‌عبارت دقیق‌تر، این حرکت، گسترش فراگیر زبانی است که دیگر حاوی هیچ معیاری برای تمایز بین آنچه درست است و آنچه نادرست است، نمی‌باشد. حقیقت آن سخنی است که به‌عنوان چنین اعلام می‌شود و باید به‌عنوان حقیقت حفظ شود، حتی اگر نادرستی آن ثابت شده باشد. در نهایت، برای سیستم ضروری است که هرگونه تمایز بین حقیقت و دروغ از بین برود. از این رو، گیجی بین اخبار متناقض که حتی توسط نهادهای رسمی نیز منتشر می‌شود، افزایش می‌یابد. این یعنی زیر سوال بردن خود زبان به‌عنوان مکانی که حقیقت در آن ظاهر می‌شود.

حال، در جامعه‌ای که حقیقت را کنار گذاشته است و انسان‌ها فقط می‌توانند به‌طور خاموش حرکت چندشکل و متناقض کذب را مشاهده کنند، چه اتفاقی می‌افتد؟ برای توقف این حرکت، هر فرد باید شجاعت داشته باشد تا تنها سوالی را که اهمیت دارد بدون سازش بپرسد: یک کلمه راستین چیست؟ از انجیل، همه می‌توانند سوال معروف پیلاطس از عیسی را به یاد آورند، سوالی که نیچه آن را «ظریف‌ترین شوخی تمام دوران» نامید: «حقیقت چیست؟» در واقع، پیلاطس به جمله قبلی عیسی پاسخ داد: «برای این به دنیا آمدم: تا از حقیقت شهادت بدهم». در واقع، هیچ تجربه‌ای از حقیقت بدون شهادت وجود ندارد: حقیقت آن سخنی است که ما نمی‌توانیم جز این که برای شهادت شخصی به آن متعهد شویم. اینجا تفاوت بین حقیقت علمی و حقیقت فلسفی آشکار می‌شود. در واقع، در حالی که حقیقت علمی (یا حداقل باید) از فردی که آن را بیان می‌کند مستقل باشد، حقیقتی که ما در مورد آن صحبت می‌کنیم، فقط زمانی حقیقت است که فردی که آن را بیان می‌کند کاملاً در آن دخیل باشد. در حقیقت، این یک گواهی است و نه یک قضیه. در برابر ناحقیقتی که به‌طور قانونی تحمیل شده است، ما می‌توانیم و باید از حقیقت شهادت دهیم.

 

بشریت در حال ورود به مرحله‌ای از تاریخ خود است که در آن حقیقت به لحظه‌ای در حرکت کذب تبدیل می‌شود. به‌عبارت دقیق‌تر، این حرکت، گسترش فراگیر زبانی است که دیگر حاوی هیچ معیاری برای تمایز بین آنچه درست است و آنچه نادرست است، نمی‌باشد. حقیقت آن سخنی است که به‌عنوان چنین اعلام می‌شود و باید به‌عنوان حقیقت حفظ شود، حتی اگر نادرستی آن ثابت شده باشد

نابودی فرضیه‌ها

سوال: در یکی از نوشته‌هایتان اشاره کرده‌اید که مفهوم «خبر» اغلب جایگزین مفهوم «ایده» می‌شود. از این رو، اصطلاح «اخبار جعلی» به‌عنوان ابزاری برای خاموش کردن ایده‌ها یا فرضیه‌ها مطرح شد. به نظر شما، چرا مردم—فارغ از سطح تحصیلات—هنوز به اخباری باور دارند که جعلی بودن آن‌ها به‌خوبی مستند شده است؟ یک دانشمند چه استراتژی ارتباطی‌ای باید استفاده کند اگر مدارک معتبر برای اثبات نادرستی روایت‌های رسمی داشته باشد؟

اگامبن :  در جامعه‌ای که دیگر قادر به تشخیص درست از نادرست نیست، اخبار لزوماً جایگزین واقعیت می‌شوند. رسانه‌ها بر این جانشینی فراگیر اخبار به‌جای واقعیت عمل می‌کنند. رسانه‌های امروزی ابزار اصلی سیاست هستند، دقیقاً به این دلیل که این جایگزینی را تضمین می‌کنند که برای عملکرد سیستم ضروری است. در دنیایی که فقط اخبار وجود دارد، تنها اخبار غالب حقیقت است و در نهایت، هیچ خبری بیشتر از دیگری درست نیست. از این رو، نیاز به تشکیل یک کمیسیون برای تصمیم‌گیری درباره اینکه کدام خبر باید درست و کدام خبر باید نادرست تلقی شود، به وجود آمد؛ همان‌طور که دولت ما در واقع این کار را انجام داد. در یادداشت‌هایی که در طول جنگ جهانی دوم نوشته شد، هایدگر دوران زندگی خود را به‌عنوان «دسیسه‌ای از بی‌معنایی» تعریف کرد، جایی که غیبت مطلق معنا به‌طور الگوریتمی فرموله و بی‌رحمانه محاسبه می‌شود. چیزی که امروز در مقابل چشمانمان می‌بینیم، شبیه به آن به نظر می‌رسد.

در جامعه‌ای که دیگر قادر به تشخیص درست از نادرست نیست، اخبار لزوماً جایگزین واقعیت می‌شوند.

سوگند خیانت‌شده

سوال: اولین بند از نسخه مدرن سوگند بقراط در ایتالیا چنین است: «سوگند می‌خورم که پزشکی را با استقلال در قضاوت و مسئولیت در رفتار، مقابله با هرگونه شرط و شروط نامناسب که آزادی و استقلال حرفه را محدود کند، انجام دهم.» پزشکان چقدر هنوز استقلال دارند؟ آیا خود شخصیت پزشک در حال تبدیل به چیزی جدید است؟ به نظر شما رابطه اعتماد بین پزشک و بیمار در آینده چگونه خواهد بود؟ شما چگونه شخصاً با پزشک خود و مراقبت از سلامت خود ارتباط برقرار می‌کنید؟

اگامبن :  آنچه اشاره کردید فقط یکی از بندهای سوگند حرفه‌ای است که امروز به‌طور سیستماتیک نقض می‌شود. علاوه بر بندهای ۴ و ۵ که درباره احترام به حقوق مدنی و خودمختاری بیمار صحبت می‌کنند، بند ۱۵ نیز در خطر است. این بند نیاز به «احترام به محرمانگی حرفه‌ای و محافظت از محرمانه بودن هر چیزی که با من به اشتراک گذاشته شده، دیده‌ام یا دیده‌ام، فهمیده‌ام یا به دلیل حرفه یا موقعیتم درک کرده‌ام» را تأکید می‌کند. در حالی که این محرمانگی در گذشته همیشه رعایت می‌شد، امروزه هر کسی که حتی صرفاً مثبت باشد (نه لزوماً بیمار)، به‌طور عمومی اعلام و منزوی می‌شود. در نتیجه، بند ۶ نیز که نیاز به «درمان هر بیمار با دقت و تعهد، بدون هرگونه تبعیض» را تأکید می‌کند، نقض می‌شود. ما به نقطه‌ای رسیده‌ایم که پزشک‌ها بیماران مثبت را ویزیت نمی‌کنند. ایجاد رابطه اعتماد فردی با پزشکی که همچنین به‌عنوان نماینده یک سیستم دولتی عمل می‌کند، دشوار است. پزشکی و درمان باید از قدرت و قانون‌گذاری جدا بمانند.

 

پزشکی به‌عنوان یک دین

سوال: در چندین نوشته، شما ایده‌ای مطرح کرده‌اید که پزشکی و علم امروز تبدیل به دین شده‌اند. اما بسیاری از پزشکان و دانشمندان شاید سخت بتوانند خود را به‌عنوان نمایندگان این دین ببینند. شاید ما از مفاهیم متفاوتی صحبت می‌کنیم در حالی که از یک نام، مانند پزشکی یا علم، استفاده می‌کنیم؟ آیا می‌توانید به ما کمک کنید تا مشخص کنیم کدام نوع پزشکی و علمی به دین تبدیل شده است؟

اگامبن :  تشبیهی که من پیشنهاد کردم فقط یک استعاره نیست. اگر ما دین را چیزی بنامیم که مردم فکر می‌کنند به آن باور دارند، آنگاه علم قطعاً امروز یک دین است. اما باید در هر دینی بین دستگاه دگماتیک (حقایقی که باید به آن‌ها ایمان داشت) و آیین، یعنی رفتارها و اعمالی که از آن‌ها نشأت می‌گیرد، تفاوت قائل شد. ممکن است مؤمن عادی از دگماها و بدعت‌هایی که تئولوژیست‌ها درباره آن‌ها با اشتیاق بحث کرده‌اند، اطلاعی نداشته باشد. به همین ترتیب، فرد عادی امروز می‌تواند کاملاً از نظریه‌های علمی که دانشمندان درباره آن‌ها بحث می‌کنند بی‌خبر باشد. با این حال، آیین‌ها، یعنی رفتارها و اعمال به‌طور فزاینده‌ای او را تعریف می‌کنند و این به‌ویژه در مورد پزشکی صدق می‌کند. علاوه بر این، همان‌طور که دین مسیحیت نجات را از طریق آیین‌ها پیشنهاد کرد، پزشکی نیز به‌وسیله درمان‌ها به‌دنبال دستیابی به سلامتی است. اولی درباره گناه و دومی درباره بیماری است، اما تشبیه واضح است. سلامت در این معنا چیزی جز سکولاریزاسیون آن «زندگی ابدی» که مسیحیان امیدوار بودند از طریق آیین‌های خود به دست آورند، نیست. پزشکی‌سازی زندگی در چند دهه اخیر بدون اندازه در حال افزایش بود، اما امروز به‌صورت دائمی و همه‌جانبه درآمده است. دیگر مسئله این نیست که در صورت نیاز دارو مصرف کنیم یا معاینه پزشکی یا جراحی انجام دهیم: تمام زندگی انسان‌ها باید به مکانی برای پرستش بی‌وقفه در هر لحظه تبدیل شود. دشمن، ویروس، نامرئی و همیشه حاضر است و باید در هر لحظه از زندگی با آن بی‌وقفه مبارزه کرد.

ترابشریت
سوال: بودجه‌های علمی بیشتر و بیشتر از سوی صنعت فناوری اطلاعات تأمین می‌شود. این امر پژوهش‌های بسیاری را درباره ادغام انسان و ماشین آغاز کرده است که از یک سو، به‌عنوان یک بازار جدید عمل می‌کند و از سوی دیگر، نوید جدیدی ارائه می‌دهد: افزایش توانایی‌های بالقوه انسانی و طولانی شدن عمر. نظر شما درباره این دیجیتالی شدن و رباتیزه شدن پیشرونده زندگی چیست؟

اگامبن :  فکر می‌کنم که مناسب است پدیده‌ای را که درباره‌اش صحبت می‌کنید، از منظر توسعه گونه‌های انسانی بررسی کنیم. ما ایده پدومورفوزیس یا نابالغ بودن ساختاری انسان خردمند را مدیون دانشمند برجسته هلندی، لودویک بولک هستیم. تقریباً یک قرن گذشته است از زمانی که او پیش‌بینی کرده بود که ابزارهای فنی که انسان‌ها به‌طور فزاینده‌ای برای بقا به‌عنوان یک گونه به آن‌ها متکی می‌شوند، به نقطه‌ای از افراط می‌رسند. در آنجا این ابزارها به ضد خودشان تبدیل شده و در نهایت باعث انقراض گونه‌ها می‌شوند. پل آلسبرگ در دهه ۱۹۲۰ میلادی درباره پروجکسیون تکنولوژیکی عملکردهای اعضای بدن به بیرون از بدن بحث کرده است. او نشان داد که نتیجه این امر غیرفعال شدن تدریجی این اندام‌ها به نفع ابزارهای مصنوعی است که جایگزین آن‌ها می‌شوند. در حالی که حیوانات عملکردهای بدنی خود را با شرایط طبیعی تطبیق می‌دهند، انسان این عملکردها را غیرفعال می‌کند و آن‌ها را به ابزارهای مصنوعی می‌سپارد. بنابراین، هر پیشرفت تکنولوژیک بیرونی با پسرفت عملکردهای درونی بدن همراه است. اما اگر این پسرفت از حد مشخصی فراتر برود، بقا گونه به چالش کشیده می‌شود.
به باور من، ما امروز در آستانه این وضعیت قرار داریم. با این حال، تجربه نشان می‌دهد که آنچه به نظر اجتناب‌ناپذیر می‌رسد، همیشه اتفاق نمی‌افتد. به قول اوریپید: «آنچه انتظار می‌رود، محقق نمی‌شود؛ خدایان برای غیرمنتظره‌ها راهی پیدا می‌کنند.»

زبان
سوال: شما اشاره کردید که خود اصطلاحات نیز به‌گونه‌ای انتخاب شده‌اند که به نفع یک الگوی خاص از جامعه باشند. به‌عنوان مثال، اصطلاح “فاصله‌گذاری اجتماعی” می‌توانست متفاوت باشد، مثلاً “فاصله‌گذاری شخصی” یا “فیزیکی”. آیا فکر می‌کنید زبان به‌گونه‌ای چرخانده شده است، یا اینکه ما آن‌چنان در یک الگوی حکمرانی جدید غوطه‌ور شده‌ایم که چنین زبانی به‌صورت خودجوش در تمام سطوح جامعه ظهور می‌کند؟ منظورم این است که نوعی تکامل طبیعی زبان؟ بسیاری از دانشمندان سال‌ها با اصطلاحات نادرست و نامناسب مبارزه کرده‌اند و با این وجود، علیرغم استدلال‌های قوی، قادر به تأثیرگذاری بر زبان همگانی نیستیم. مکانیسم‌هایی که باعث می‌شوند برخی اصطلاحات مورد قبول واقع شوند و تثبیت شوند، چیست؟

اگامبن :

رابطه انسان‌ها با زبان و تجربه‌ای که گویش‌وران از زبان خود دارند ساده نیست. شاید این نخستین مشکلی باشد که تفکر باید با آن روبرو شود. زبان چیزی است که انسان‌ها تلاش می‌کنند آن را تسلط یافته و به کار گیرند، و در عین حال، چیزی است که همواره آن‌ها را تسخیر و تعیین کرده است—چیزی که اجباراً باید با آن مواجه شوند.

بدون شک، تحول بزرگ حاصل از فناوری و علم مدرن بدون تغییر عمیق در تجربه زبان ممکن نبود. جهان باستان نمی‌توانست و نمی‌خواست به علم و فناوری به معنای مدرن دسترسی داشته باشد. دلیل آن این است که—علی‌رغم توسعه ریاضیات (که به طور قابل‌توجهی در قالب جبری نبود)—تجربه آن از زبان نمی‌توانست به جهانی اشاره کند که به شکلی مستقل از نحوه‌ای که جهان از طریق زبان آشکار می‌شود، وجود داشته باشد. زبان یک ابزار خنثی نبود که بتوان آن را با ارقام و الگوریتم‌ها جایگزین کرد. بلکه جایی بود که چیزها نخست در آن آشکار می‌شدند و حقیقت خود را بیان می‌کردند. تنها با کاهش زبان به یک ابزار خنثی، که در دوره اُکهام و نومینالیسم متأخر رخ داد، امکان بیرون راندن زبان از قلمرو دانش فراهم شد که در علم مدرن به اوج خود رسید. حقیقت از قلمرو کلمات و زبان به قلمرو اعداد و ریاضیات منتقل شد. زبان به سیستمی از نشانه‌های قراردادی خالص تبدیل شد و دست‌کم در ظاهر، قابل تسلط و کنترل به نظر می‌رسید. از آن زمان، دیگر جایگاهی برای حقیقت ممکن نبود. اکنون، دقیقاً زبانی که دیگر با حقیقت ارتباط ندارد، می‌تواند به یک زندان تبدیل شود—نوعی ماشین که به نظر می‌رسد به طور خودکار کار می‌کند و از آن نمی‌توان خارج شد. شاید انسان‌ها هیچ‌گاه در برابر زبانی که به طور فزاینده‌ای آن‌ها را تعیین می‌کند، این‌چنین ناتوان و منفعل نبوده‌اند.

فلسفه طبیعت

سوال: در گذشته، علم به‌عنوان «فلسفه طبیعت» شناخته می‌شد. افرادی مانند گوته که به علم، فلسفه و ادبیات علاقه داشتند به‌عنوان باهوش‌ترین افراد شناخته می‌شدند. امروز، علم به سوی تخصص‌گرایی فزاینده‌ای رفته است که بدون شک به پیشرفت‌های عظیم فنی و علمی منجر شده است. این دو مسیر کاملاً متفاوت هستند. شما به دانشجویان و پژوهشگران جوانی که اولین قدم‌های خود را در دنیای علم برمی‌دارند چه توصیه‌ای می‌کنید؟

اگامبن :  یکی از لحظات مهم در تاریخ غرب زمانی است که فلسفه درمی‌یابد دیگر نمی‌تواند علم را کنترل کند، زیرا علم از آن رهایی یافته است. این موضوع در کانت کاملاً آشکار است. فلسفه او آخرین تلاش برای حفظ رابطه با علم است، با هدف تبدیل شدن به یک دکترین دانشی که قادر به تعیین محدودیت‌های هر تجربه‌ای باشد. من فکر نمی‌کنم که چیزی مشابه برای وظایف فلسفه امروز مناسب باشد. رابطه بین تفکر و علم بر سطح دانش مطرح نیست. فلسفه یک علم نیست و نمی‌تواند به یک دکترین دانش تقلیل یابد. در واقع، علم نشان داده است که اصلاً به آن نیازی ندارد. فلسفه همواره درباره اخلاق است. همیشه شامل یک شکل از زندگی است. اکنون این موضوع برای هر فرد انسانی صادق است و بنابراین برای هر دانشمندی که نمی‌خواهد انسان بودن را رها کند نیز صدق می‌کند. البته دانشمندان نشان داده‌اند که آماده‌اند اخلاق را برای منافع علم قربانی کنند. در غیر این صورت، شاهد دانشمندان برجسته‌ای که بر روی زندانیان اردوگاه‌های نازی آزمایش می‌کردند، نبودیم. من به یک جوانی که اولین قدم‌های خود را در علم برمی‌دارد، یادآوری می‌کنم که هرگز یک اصل اخلاقی را فدای اراده‌اش برای دانستن نکند.

زبان یک ابزار خنثی نبود که بتوان آن را با ارقام و الگوریتم‌ها جایگزین کرد. بلکه جایی بود که چیزها نخست در آن آشکار می‌شدند و حقیقت خود را بیان می‌کردند. تنها با کاهش زبان به یک ابزار خنثی، که در دوره نومینالیسم متأخر رخ داد، امکان بیرون راندن زبان از قلمرو دانش فراهم شد که در علم مدرن به اوج خود رسید.حقیقت از قلمرو کلمات و زبان به قلمرو اعداد و ریاضیات منتقل شد

مقاومت
سوال:شما درباره نیاز به توسعه اشکال جدید مقاومت صحبت کردید. منظورتان چیست؟ آیا می‌توانید چند مثال ارائه دهید؟

اگامبن :  من یک فیلسوف هستم، نه استراتژیست. البته، آگاهی واضح از وضعیت خود اولین شرط برای یافتن راه خروج است. فقط می‌توانم اضافه کنم که باور ندارم که راه خروج امروز لزوماً از طریق مبارزه برای تسخیر قدرت می‌گذرد، همان‌طور که شاید مدت‌ها بر این باور بودند. هیچ قدرت خوبی وجود ندارد و بنابراین هیچ دولت خوبی هم نمی‌تواند وجود داشته باشد. ما فقط می‌توانیم در یک جامعه ناعادلانه و دروغین، به حضور حق و حقیقت شهادت دهیم. ما فقط می‌توانیم در وسط جهنم، از بهشت شهادت دهیم.

سوال: با کدام کتاب خود احساس دوستانه‌تری دارید؟ آیا می‌توان برای کتاب‌های خود احساس دوستی داشت؟ 

اگامبن :  فکر نمی‌کنم. ما ماه‌ها یا سال‌ها با کتاب‌هایمان در یک رابطه پرشور و خسته‌کننده زندگی می‌کنیم. و سپس تمام می‌شود، مانند یک رابطه عاشقانه پرشور. کتاب‌هایی که می‌نویسیم عاشق هستند، نه دوست. در مورد بحث عمومی در مورد دوستی‌های شخصی شما، چه با پاسولینی، مورانت، کالینو، هایدگر یا هر کس دیگری، چه احساسی دارید؟ در مورد این چیزی نمی‌دانم. آیا شما فرد دوستانه‌ای هستید؟ من مردی هستم که از همراهی خوب لذت می‌برم.

اشتراک در شبکه‌های اجتماعی

درباره AI+DERANG

این ترجمه ها توسط هوش مصنوعی انجام و دست اندرکاران درنگ تا حدودی آن را ویرایش کرده اند . سعی شده است که متن روان و قابل خواندن باشد اما احتمال خطاهای جزیی وجود دارد. خوانندگان در صورت تمایل و علاقه می توانند به منبع اصلی که در انتهای متن آمده رجوع و آن را مطالعه کنند.

View all posts by AI+DERANG →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *