هزاران سال قبل درست در هنگامه ای که جمیعیتی از آدمیان در میان غارهای امن خوابیده و به سر می بردند، احتمالا یکی از آن جمعیت بر خواب و ماندگی و زندگی در غار درنگ میکند و با تردید و شاید تشویش و ترس پا به بیرون غار و رو به دشت می گذارد و پس از آن زندگی در دشت آغاز میشود! آنگاه که همه ی مردمان جهان باور دارند که زمین مرکز هستی است و با این باور هزاران سال را پشت سرگذاشته اند به ناگاه نیکولاس کپرنیک جوان در این دریافت و رهیافت درنگ می کند. درنگی همراه با تردید و تفکر. درنگی که سالها طول می کشد اما نتیجه اش انقلابی میشود یگانه در جهان فکری انسان ها. انقلابی که انسان و زمین را از مرکز هستی بر میدارد و خورشید را به جای ان می نشاند. انقلابی برعلیه فهم کلیسایی از اجرام آسمانی. درهنگامه ای که در زمین نظریات علوم انسانی اثبات گرایی جولان میدهد و از صدر تا ذیل در سایه آن نفس می کشند و به نوعی اثبات گرایی به نوعی بن بست فکری رسیده است و کمتر انسانی شهامت و شجاعت درافتادن با آن را دارد کارل ریموند پوپر بر این روند سترگ و سنگین درنگ می کند وحاصل این درنگ یعنی ابطال گرایی شیوه ای میشود دگرگون بر علمی بودن یا نبودن امور. از پیشاسقراطییان تا فلاسفه کلاسیک یونان و بعدها فیلسوفان رنسانس و عصر روشنگری و بعد کاشفان و خالقان صنعت و تکنیک، تا هرآنکس که موجب تحولی در شیوه ی زندگی فردی و جمعی انسان ها بوده و شده است ،همه و همه نتیجه ی یک درنگ عقلانی ست. مشاهده منصفانه و دقیق بر روند تاریخ علم و اندیشه به معنای تمام آن چیزهایی که زندگی بشر را متحول کرده است، نشان میدهد تحول ثمره درنگ است و آنچه بشر را به پیش برده نه هیجان بوده است نه شور و شیدایی. سراسر تاریخ اندیشه هرجا بشر قدمی به پیش رفته است نتیجه و ثمره ی درنگی از آدمهای شجاع و داناست. آدمهایی که لحظه ای ایستاده اند. درنگ کرده اند. نگاه کرده اند و همه ساختارهای ذهنی و عینی که در آن محصور بودند را لغو و دفع کرده و یا در بدترین حالت به پرسش گرفته اند. آدمهایی که سرزنش شده اند. تحقیر شده اند در ابتدا حتی، اما با درنگ خود و تردید و شک خود و تلاش برای وارسی زمین و زمانه ی خود زمینه را برای تولد ایده ای نو و به دنبال آن شیوه ای دیگر از زندگی فردی و جمعی مهیا کرده اند. درنگ هایی که گاه بر توقفِ بی بنیاد تردید می افکند و گاه به رفتن های بی هدف.
سراسر تاریخ اندیشه هرجا بشر قدمی به پیش رفته است نتیجه و ثمره ی درنگی از آدمهای شجاع و داناست. آدمهایی که لحظه ای ایستاده اند. درنگ کرده اند. نگاه کرده اند و همه ساختارهای ذهنی و عینی که در آن محصور بودند را لغو و دفع کرده و یا در بدترین حالت به پرسش گرفته اند.
و به حکم تاریخ نیز سرنوشت مردمان و جمعیت ها را درنگ های عقلانی تعیین کرده و میکند نه هیجانات ساده و بی بنیاد بر اساس شاعرانگی و امور فاقد تئوری مستدل! بررسی و وارسی زندگی جمعی و فردی مردمان و ملت ها نشان میدهد که نطفه ی امور عقلانی اعم از کنش و یا عدم کنش در پی یک درنگ رخ داده و میدهد. همان لحظه ای که شما از یک مدار عملی و مرسوم و معمول زندگی خارج می شوید. همان لحظه ای که همه ی مردمان به یک سو می روند و ذهن دقیق و عمیق متوقف می شود و به اطراف نگاه می کند. همان دمی که شما از کنش جمعی جدا می شوید و همه ابعاد و وجوه آن کنش و آن جمعیت و موقعیت و حتی خودتان را به پرسش های سهمگین تازیانه می زنید.همان جایی که معمولا فهم متعارف به آن توجهی ندارد. یا خواب است و یا در خروش. نه برخوابش دلیل منطقی دارد و نه در خروشش شیوه عقلانی.
اندیشه در لحظه تقابل با فهم متعارف و یا عبور از آن نطفه اش بسته می شود وگرنه در مدار کنش های جمعی با حاکمیت فهم متعارف هیچ اندیشه ای متولد نشده و نمیشود. کثیری از روندهای اجتماعی شما را فریب می دهند و با تردستی کمیت را به نام کیفیت و عینیت را بالاتر از ذهنیت می نشانند . در حالی که هیچ جمعیتی لزوما واجد و حامل حقیقت نیست. استثناء دموکراسی و رای گیری و بالا نشستن جمعیت درصحنه سیاست را نه می توان و نه باید تعمیم داد. دموکراسی یک امر استثنا در زمین و زمانه ای خاص است و هر روز و هرلحظه تکرار نمی شود. و حتی اگر در فرایند و فراورده ی دموکراسی نیز دقیق و عمیق شویم متوجه خواهیم شد که خارج کردن ابژه ی سیاست از دست سوژه در کمترین زمان ممکن از اهداف و فراورده های آن است.
پیروزی های بی بنیاد و شکست های تجربه ناپذیر
شور و شیدایی و هیجان و یا حتی انفعال وبی عملی مفرط که در بیشتر صحنه تاریخ گریبان ما ایرانیان را گرفته است شاید پیروزی و شکست هایی داشته باشد اما نه پیروزی هایش بنیادین و اساس مند و قابل تکرار است و نه شکست هایش قابل تجربه پذیری . یعنی به دلیل ساختار مند نبودن کنش وفقدان تئوری، اصولا مبنا و پایه ای نظری برای کنش موجود نیست که شما بخواهید آن را بازبینی کنید و درسی بگیرید برای عدم تکرار خطا. همین مساله برای پیروزی نیز وجود دارد. در زمین و زمانی که هیچ اثری از درنگ به معنای خروج از یک پاردایم عملگرای فاقد تئوری و مبتنی بر شور و هیجان و ورود به پارادایم ذهنی و تئوریک مستدل وجود ندارد شما عملا راهنما و دست نوشته و نقشه ای برای پیروزی نداشته و ندارید که بخواهید آن را تکرار کنید و یا آن را بسط بدهید و یا حتی بخواهید مشکلات آن را رفع و رجوع کنید. ما در تاریخ خودمان در یک فقره 120 سال در برابر مغول های خوابیده ایم و در فقره دیگر در طول 6ماه (در سال 57) از مدرن ترین دولت و حکومتی که واسط ما و جهان مدرن و معاصر بود با هیجان و شیدای و شور عبور کرده ایم و هنوز بر آن خواب و این خروش نااگاه هستیم و یا در بهترین حالت توضیح و تفسیر تئوریکی که مورد وفاق اکثریت باشد و ما بتوانیم ازآن درس بگیریم وجود ندارد و در هر دو مورد فقدان درنگ عقلانی قابل مشاهده است.
ما در تاریخ خودمان در یک فقره 120 سال در برابر مغول های خوابیده ایم و در فقره دیگر در طول 6ماه (در سال 57) از مدرن ترین دولت و حکومتی که واسط ما و جهان مدرن و معاصر بود با هیجان و شیدای و شور عبور کرده ایم و هنوز بر آن خواب 120 ساله و این خروش 6 ماهه نااگاه هستیم و یا در بهترین حالت توضیح و تفسیر تئوریکی که مورد وفاق اکثریت باشد و ما بتوانیم ازآن درس بگیریم وجود ندارد و در هر دو مورد فقدان درنگ عقلانی قابل مشاهده است.
درنگ بر علیه انفعال
همانطور که پیشتر روایت شد این درنگ عقلانی صرفا در برابر کنش های جاری و جمعی نیست بلکه گاه در برابر عدم کنش و انفعال است. یعنی اینگونه نیست که “درنگ” ما را همواره به توقف رهنمون بشود بلکه گاه با پرسش هایی سهمگین ما را چنان با خود واقعی رو به رو می کند که برای چه ایستاده ایم؟ برای چه منفعل هستیم؟ برای چه کاری نمی کنیم؟ برا ی چه گرفتار بی عملی هستیم؟ برای چه خودمان را نجات نمی دهیم و از این قبیل پرسش ها. پس باید از مفهوم واژه “درنگ” نیز به نوعی آشنایی زدایی کرد تا مخاطب آن را صرفا معادل توقف و ایستایی فرض نکند. درنگ از آنجهت که فرد را به نوعی تامل و تفکر دعوت می کند پس می توان آن را در برابر ایستایی و انفعال نیز قرار داد،آنهم در جایی که توقف و ایستادن نه عقلانی ست نه انسانی. و مشاهده منصفانه به جامعه ایران نشان می دهد که ما از هر دو سو نیازمند درنگ هستیم. هم درجایی که خروشیده ایم و به بن بست خورده ایم و هم در جایی که به خوابی عمیق تن داده ایم و هردو اینها یک دلیل بیشتر ندارد، فقدان درنگ عقلانی به معنای بازگشت به اندیشیدن در زمین و زمانه ی ایرانی.