گفتمان پهلوی در همه عرصه ها و حوزه های انسانی ،اعم از سیاست ، اقتصاد ،فرهنگ و جامعه گفتگوی نیمه تمام انسان ایرانی با جهان معاصر است. گفتمانی علاوه بر آنکه پلی بود برای عبور انسان ایرانی از جهان سنت و کهن به سمت جهان مدرن و معاصر، تلاش و گفتگویی بود “با” جهان هم برای رویت خود در آینه عصریت و هم مشاهده انچه عصریت جهان را رقم زده است. گفتمان پهلوی را میتوان گفتگویی پایان نیافته دانست که پاره ای از ذهن و زبان انسان ایرانی، بر پاره ای دیگر از “خود” تاخته است. در این گفتگوی تازه و نوپا، بخشی از ذهن و زبان انسان ایرانی که متراکم از سنت و ارزش های جهان کهن بود و تمایل به گریز از عصریت داشت به مدد و همت عیان و نهانِ بازیگران موثر جهانی، گفتمان تازه متولد شده ی پهلوی را تاب نیاورده و به انسداد یا به عبارت بهتر تعلیق این گفتگو تا زمان حال دامن زده است. اگر گفتمان پهلوی را گفتگوی نیمه تمام انسان ایرانی “با” جهان معاصر فرض کنیم، گفتمان حکومت اسلامی، گفتگوی پایان یافته “در” برابر عصریت جهان است! گفتگویی ست که پدیداریش در تخالف و تقابل بی دلیل و بی علت هویدا میشود و هویتش بر “فرار از عصریت” شکل میگیرد برخلاف آنچه گفتمان پهلوی قصد کرده بود و “قرار بر عصریت” داشت و همراهی با جهان!
پرسش های زنده!
اگر گفتمان پهلوی را گفتگوی ناتمام انسان ایرانی با جهان معاصر فرض کنیم آنگاه در فراز و فرود آنچه در چند دهه گذشته بر انسان ایرانی رفته است، چگونگی بود و نمود گفتمان پهلوی هم اهمیت پیدا میکند و هم اولویت! اینکه چرا گفتمان پهلوی یک گفتگوی پایان نیافته است و اگر پایان نیافته باشد این زنده بودن را در کجا میتوان مشاهده کرد و این گفتمان چه امتیاز و قدرتی بر دیگر گفتمان های به ظاهر مخالف حکومت اسلامی دارد پرسش محوری و مرکزی این یادداشت ها خواهد بود. اینکه گفتمان ها، قدرت و نفوذ خود را از کجا و چگونه کسب میکنند؟ گفتمان غالب چه نشانه هایی دارد و این نشانه ها را در کجا باید جستجو کرد؟ زبان گفتمان چه نقشی در پایداری آن دارد و میان زمان و زبان چه گفتگویی درجریان است و کدام گفتمان توان عبوراز تونل سنگین زمان را دارد؟
اگر گفتمان پهلوی را گفتگوی نیمه تمام انسان ایرانی “با” جهان معاصر فرض کنیم، گفتمان حکومت اسلامی، گفتگوی پایان یافته “در” برابر عصریت جهان است! گفتگویی ست که پدیداریش در تخالف و تقابل بی دلیل و بی علت هویدا میشود و هویتش بر “فرار از عصریت” شکل میگیرد برخلاف آنچه گفتمان پهلوی قصد کرده بود و “قرار بر عصریت” داشت و همراهی با جهان!
آنچه من روایت میکنم
این پرسش ها و نظیر آن، مساله ومحور جستجوی من خواهد بود که آنها را به مرور و از زاویه ای که مشاهده میکنم در حد توان روایت خواهم کرد و تلاش میکنم تا از دریچه فرهنگ و جامعه و انسان به سیاست نظرکنم نه بالعکس.
آنچه روایت خواهم کرد در مختصات “اینک و امروز” است. از “فردا” بی خبرم وخوشبختانه دریچه ی آسمان به سوی من بسته است و به همین دلیل تغییر زبان به دنبال تغییر زمان، هم محتمل و ممکن است و هم خردمندانه و منطقی. بدین سبب، از خودم فرصت و رخصت تصحیح و اصلاح را دریغ نمیکنم اما تلاش کافی خواهم کرد تا برای گسترش ایده ای که دارم شاهد و نمونه بیاورم و انگاره های ذهنی خود را لباس استدلال و استناد بپوشانم. و در این فرایند مانند همیشه سعی در صراحت و عریانی و سادگی خواهم داشت تا انکه چون من نمی اندیشد درابطال ایده و انگاره ی من دست باز و فرصت فراخ داشته باشد.
از بابت اینکه این موضوع در ذهن و زبان ایرانیان اول و آخر جامه ی سیاست پوشیده است و تلاش در حرافی سیاسی در همراهی و تقابل با آن ، هزار برابر بیشتر از تحلیل موضوع با علم سیاست بسط و گسترش داشته و هرگونه گفتگویی به جدل و نزاع ختم شده است ، به همه ی نظرات محترمانه پیرامون این موضوع ، توضیح در حد توان داده خواهد شد اما آنکه حرمت میزبان و میهمانان را نگه نمیدارد ابدا نباید خودش را ایمن بپندارد! در این میان آنانی که نام و نشان روشن دارند قطعا محترم تر هستند .
تاکید مضاعف میکنم که تلاش خواهم داشت از دریچه ای غیر از سیاست به امری ظاهرا سیاسی اما به زعم من فرهنگی و اجتماعی و انسانی نظرکنم. نمیدانم چقدر میتوانم بر این روال بمانم اما به هرحال کوشش خواهم کرد تا موضوع از حرافی روزمره و بیهوده ی سیاسی دورتر قرار بگیرد. برای من امر اجتماعی فراتر از هرگونه امر سیاسی ست و سیاست همانگونه که پیشتر و بیشتر در نوشته های قبلی اورده ام یک ویترین است برای نشان دادن قدرتی که منطقا باید فراورده ی جامعه باشد نه سیاست به معنای سیاست! به همین دلیل گفتمان پهلوی را گفتگویی پایان نیافته در عرصه فرهنگ و اجتماع تلقی میکنم که ذهن و زبان انسان ایرانی کماکان با او گفتگو دارد و حتی گفتگو با جهان را از روزنه ی گفتمان پهلوی طلب میکند.
فهم متعارف، عصریت و اینک!
فهم متعارف ،معاصر بودن را به زیستن “در” و همزمان بودن با “اینکِ” جهان خلاصه میکند. کاهش میدهد و حبس میکند و به اندازه ای که در “اینک” نفس میکشد، خودش را معاصر، تازه و نو می پندارد. فهم متعارف زمان را خطی ، ابتدایی و بسیط درک کرده و هرگونه پیش رفتن را با معاصر بودن یگانه فرض میکند. و هیچ تردید ندارد که در “اینکِ” جهان، انسان هایی می توان یافت در عصر غارنشینی ذهن! چونان که خودش. انسان هایی کهنه در جامه ی نو. انسان هایی “مانده” در جهانی “رونده”. و برای چنین فهمی ، بازگشت به گذشته برای “معاصر شدن” اگر سخت و دشوار و هولناک نباشد قطعا سهمگین و دردناک و غیرقابل باور خواهد بود. چگونه ممکن است برای امروزی و معاصرشدن ،محتاجِ بازگشت به گذشته بود؟ کدام دلیل و علت سبب میشود که عصریت در گذشته جا مانده باشد؟ انسان امروزین ایرانی در “اینکِ” جهان، به کدام گسستِ حسرت برانگیز در گذشته ی خود می اندیشد؟ کدام بخش از گذشته ی نیمه تمام، هنوز و کماکان، ذهن و زبان ایرانیان را درگیر خود دارد؟ ایا گفتمان پهلوی همان گفتگوی نیمه تمام، عصریتی نیست که در گذشته ی ما جا مانده است؟
آینده ای که در گذشته خانه کرده است.
انسان ها گرچه مدعی رفتن به سوی آینده هستند اما همواره و همیشه آینده را فراورده ای میخواهند و میدانند که قدرت بازنمایی بخش های آرمانی و انسانی گذشته ی خودشان را داشته باشد. نه اینکه گذشته را به حال و آینده بیاورند اما تلاش میکنند عناصرو ارزش ها و هنجارهایی که موجب لذت و کارکردی در گذشته شده اند ، به اینک و آینده منتقل کنند. به زبان دیگر انسان ها چه در زندگی فردی و چه در حیات جمعی به دنبال بازنمایی لحظات مثبت نهادینه شده در حافظه و خاطره ی خود هستند. حافظه و خاطره ای که میتواند آرمان و آیده آل اینک و فردا را نیز در خود داشته باشد.
بازنمایی گذشته در “اینک و آینده ” آنهم در صحنه ی زندگی جمعی حامل و حاوی پیام های گفته و ناگفته است. پیام هایی که در آنها ارمان ها ی مردمان دوران بازتاب پیدا میکند. قطعا کسی از آوردن گذشتن و یا اتصال به یک گفتمان نیمه تمام برای ظهور و بروز بی کم و کاست گذشته تلاش نمیکند و این کار دشوار یا باید دلایل و علل عمیق و دقیق داشته باشد و یا اینکه مردمان به هردلیلی آن را باور و به آن مومن باشند
به همین دلیل است که شاید اکثر ادمها از “دیروز” با حسرت یاد میکنند و خواستار این هستند که گذشته همانگونه که آنها پسند میکنند ادامه می یافت. و همواره در یادآوری گذشته، انچه را مانع امتداد گذشته میدانند و میبینند اگر “شر” نپندارند قطعا یک اسیب و انحراف و یک کج سلیقگی تاریخی فرض میکنند و هرآنچه فرصت بروز و بازنمایی آن گذشته ی مورد نظر را ندهد دفع کرده و از آن عبور خواهند کرد. بازنمایی گذشته در “اینک و آینده ” آنهم در صحنه ی زندگی جمعی حامل و حاوی پیام های گفته و ناگفته است. پیام هایی که در آنها ارمان ها ی مردمان دوران بازتاب پیدا میکند. قطعا کسی از آوردن گذشتن و یا اتصال به یک گفتمان نیمه تمام برای ظهور و بروز بی کم و کاست گذشته تلاش نمیکند و این کار دشوار یا باید دلایل و علل عمیق و دقیق داشته باشد و یا اینکه مردمان به هردلیلی آن را باور و به آن مومن باشند. در همین ساختار و همین گمان، انقلاب 57 بازنمایی گذشته ای بود به نام تشیع در گفتمانی مذهبی. گذشته ای که ایرانیان خواسته یا ناخواسته، آرمان های خود را در آن یافتند و تلاش کردند گسست و فرایند نیمه تمام گفتمانی مذهبی در صحنه ی جامعه و فرهنگ و سیاست را به سرانجام برسانند. گفتمانی که ایرانیان می پنداشتند، زندگی انها را به سامان تر و عادلانه تر و ازادانه تر خواهد کرد. گفتمانی که ایرانیان انتظار داشتند درگفتگو با جهان مسلط تر باشد و حتی نمونه و الگویی شود برای معاصر بودن در سایه گفتمانی مذهبی در جهانی که مذهب را برای قرن ها تبعید کرده بود. اما حالا پس از چهار دهه از بازگشت به یک گفتمان مذهبی و ناکامی آن در ایده ها و شیوه های زندگی فردی و جمعی، ایرانیان باردیگر به بازگشت می اندیشند. بازگشت به یک گسست. یه یک گفتگوی ناتمام به نام پهلوی. گفتمانی که ایرانیان معاصر شدن خود را در آن می بینند.
معاصر بودن، بازگشت به نیمه تمام ها در نگاه جورجیو آگامبن
جورجیو اگامبن در برابر پرسش “معاصر چیست؟” پاسخ های چندگانه قرارمیدهد. از پاسخ های مرتبط با این نوشته یکی بازگشت به گسست ها شکاف ها و فاصله هاست. من آنها را امور نیمه تمام میخوانم. و دیگری فاصله گرفتن از نظم دوران و دیگری پرهیز از تحلیل خطی زمان. و این سه با هم در ذهن و زبان امروز ایرانیان دیده میشود. یعنی ایرانیان به دنبال گسستی در گذشته هستند که می پندارند باید از همانجا اغاز کنند و هم اینکه از نظم دوران جامعه ی اینک خود گریزان هستند و هویت خودشان را در زمانی متعلق به گذشته پیدا میکنند.
انسان ایرانی در صدد بازگشت به گفتگویی نیمه تمام است که خود را در آن گفتمان والا و بالا دیده است و به این معنا ایرانیان در حال گریز از “اینک” و بازگشت به گفتمانی نیمه تمام با هدف “معاصر” شدن هستند!
نه به این معنا که تک تک ما اگاهانه اینها را میدانیم و لحاظ میکنیم اما روح جمعی ایرانیان باردیگر عزم سفر به گذشته ای را دارد که هم نزدیک است و هم زیست تجربه شده دارد. گذشته ای که رویا و خیال و وهم نیست. شنیده ی تاریخی نیست. روایت باستانی نیست. گفتمانی ست که هنوز میلیون ها انسان ایرانی در چهارچوب آن گفتمان، سطح متفاوتی از زندگی فردی و جمعی را تجربه کرده و همانطور که پیشتر اشاره شد هم خود را معاصر دیده است و هم در گفتگو با جهان معاصر موفقیت بیشتری داشته است. انسان ایرانی در صدد بازگشت به گفتگویی نیمه تمام است که خود را در آن گفتمان والا و بالا دیده است و به این معنا ایرانیان در حال گریز از “اینک” و بازگشت به گفتمانی نیمه تمام با هدف “معاصر” شدن هستند! اگر موافق باشیم که آینده ،روزگار بازنمایی گذشته است و معاصر شدن خواسته ی انسان ایرانی و آن را گفتگو با جهان به جای جنگ با جهان و فرستادن خدا به اسمان و قرار دادن انسان درزمین و برقراری ازادی های و ارزش های انسانی معنا کنیم آنگاه بازگشت انسان ایرانی به گفتمان نیمه تمام پهلوی یکی از انتخاب ها و فرصت های قوی و موثر ایرانیان برای گریز از”اینک” خواهد بود.
⇐این نوشته ادامه خواهد داشت.