ما اینجاییم برای تولد “درنگ”. برای تولد درنگی که صورت و سیرت زندگی فردی و جمعی ما ایرانیان را به زیور عقل و خرد بیاراید و ما را از چرخهی خواب و خروشِ بیهوده و عقلستیز بیرون بیاورد. درنگی که ضرورت هر کنش و واکنش عقلانی است و همواره پس از آن است که چگونگی حرکت، مسیر و ابزار و همچنین میزان سرعت بهینه و منطقی آن اتخاذ و انتخاب میشود.
ما آمدهایم تا بگوییم “درنگ” نماد و نشانِ هر فرایند عقلانی است و ما ایرانیان اگر خواهان فراوردههایی عقلانی در ساحت زندگی فردی و جمعی خودمان هستیم، هیچ راه و گریزی بهجز اقتدا به “درنگ” نداریم. ما ایرانیان نیازمند “درنگ” هستیم. برای ایستادن، نظاره کردن، و مختصات تاریخی، سیاسی و اجتماعی خود را شناختن و دوباره ارزیابی کردن. “درنگ” آمده است تا ما ایرانیان را هشدار دهد که سراسیمگی بس است. هیجان کافی است. بیتابی و شور، بدون درنگِ عقلانی، انرژی تاریخی و جمعی ما را یکسره برباد داده است.
ما همواره در طول تاریخ شوریدهایم، بدون اینکه بدانیم دقیقاً کیستیم و بدون اینکه بشناسیم دقیقاً بر علیه کدام امر واقع شور و خروش میکنیم! ما در این شورشهای مدام و مستمر گم شدهایم. بخشهایی از خودمان را برجسته کردهایم و بخشهایی را دفن، و به همین دلیل، در هیچ ساحت و حوزهای هارمونی تاریخی، شخصیتی و هویتی نداریم. یعنی در خوانش تاریخ، آنچنانکه بودهایم و آنچنانکه هستیم، همواره یا افراط کردهایم یا تفریط. همواره با شور، بیتابی و هیجانی ناشی از ناکافی بودن آگاهی، خودمان را تجزیه کردهایم، اما به هیچ ترکیب عقلانی و خردپسند و همهگیر که بتواند ایرانیان را در مقیاسی حداکثری در خود جای دهد، دست نیافتهایم. فقدان ساختار و ترکیب و تعریفی حداکثری که همهی ما را در خود جای دهد، موجب گشته که همواره بخشی از ما صاحب قدرت و مسلط باشند و بخشی دیگر فاقد قدرت و سلطهپذیر. روشن است که همواره میان این دو جنگ و نزاع و جدل برقرار است.
ما آمدهایم تا بگوییم “درنگ” نماد و نشانِ هر فرایند عقلانی است و ما ایرانیان اگر خواهان فراوردههایی عقلانی در ساحت زندگی فردی و جمعی خودمان هستیم، هیچ راه و گریزی بهجز اقتدا به “درنگ” نداریم.
ما ایرانیان به حکم تاریخ همواره در دو سوی افراط و تفریط بودهایم. یا در سایهی الهام و ابهام و ایهام خوابیدهایم و جهان و زمان را اعتنا نکردهایم و خودمان را سپردهایم به تقدیر، یا به وقت بیداری، هیجانزده و پرشور، با کمترین آگاهی از چیستی و کیستیِ خود، از راه، از هدف، از مقصد و از وسیله دویدهایم و از چالهای به چاهی و از چاهی به چالهای افتادهایم. در کنش جمعی ایرانیان، برای نمونه میتوان از شورش ۵۷ نام برد؛ مصیبتبارترین و بیفرجامترین کنشِ جمعیِ هیجانزدهی ما ایرانیان در قرن معاصر. کنشی شوریده از مردمانی هیجانزده! مردمانی گنگ و خوابزده. مردمانی چنان فریفته با سری پرشور که بر روی نسل خود و نسلهای آینده چنگ کشیدند و حال را بر سر خودشان و آینده را بر سر آیندگان ویران کردند. هیجانی جنونآمیز از نسلی که نمیدانست و میپنداشت که میداند. مردمانی که تا خواب بودند، خواب بودند! اما همین که ظاهراً چشم سرشان باز شد، خودشان را “بیدار” فرض کردند و از یاد بردند و شاید هم نمیدانستند که بیداری ارتباطی با چشم سر ندارد. آنکه بیدار است به حقیقت، ذهن بیدار دارد. ذهن آگاه دارد. و ذهن بیدار و آگاه البته “درنگ” میکند! یعنی سراسیمه نمیشود، شور نمیکند و بیهوده بیتابی و خروش نشان نمیدهد.
درنگ مقتضای عقلانیت و خردورزی است. نه صرفاً واکنشی در مقابل فرد و جامعهای که گرفتار هیجان و خروش است، بلکه حتی هنگامی که فرد و جامعهای ایستادهاند به تماشا و ماندهاند در یک خواب تاریخی! وقتی جامعه سربند تقدیر میبندد و قسمت را ازلی میپندارد و در ناخودآگاه خود، تاریخ را نوشته و پایانیافته تلقی میکند. در این شرایط نیز باید با طمانینه و درنگ، چگونگی این خواب و دلایل آن را وارسی کرد و شناخت. باید نسبت به دلایل خوابهای تاریخی آگاه شد تا به وقت بیداری، عقلانیترین کنش و خردمندانهترین رفتار اتخاذ و اتفاق بیفتد. شناخت بیماریهای تاریخی ما نیازمند درنگ عقلانی است و اگر راهی برای مداوا نیز موجود باشد، از همین مسیر درنگ میگذرد! ما ایرانیان باید بیاموزیم که یکشبه و یکروزه و یکماهه توان رفع و رجوع مصیبتها و بیماریهای تاریخی را نداریم و درمان این بیماری نیاز به درنگهای مستمر و مداوم دارد.
درنگ مقتضای عقلانیت و خردورزی است. نه صرفاً واکنشی در مقابل فرد و جامعهای که گرفتار هیجان و خروش است، بلکه حتی هنگامی که فرد و جامعهای ایستادهاند به تماشا و ماندهاند در یک خواب تاریخی! وقتی جامعه سربند تقدیر میبندد و قسمت را ازلی میپندارد و در ناخودآگاه خود، تاریخ را نوشته و پایانیافته تلقی میکند. در این شرایط نیز باید با طمانینه و درنگ، چگونگی این خواب و دلایل آن را وارسی کرد
درنگ، ایستادن نیست. توقف نیست. ماندن نیست. درنگ، وقفهای است با هدف مشاهدهی آگاهانه. لحظه و آنی است برای تأمل و تفکر بیشتر. درنگ، یک تردید مبعوثشده است، یک فرمان عقلانی است برای آخرین وارسیها و بررسیها. دستور نهایی عقل است پیش از عمل. یک نهیب است برای استواری بیشتر در عمل یا دست کشیدن و جوری دیگر رفتار کردن. درنگ، خروج از چرخهی کنش و واکنشی است که هیچ بنیاد و بنیان نظری و استواری ندارد. درنگ، کنشی عقلانی بر علیه خواب و خروشهای بیهوده است و ما ایرانیان باید ببینیم چرا هر روز حرف متفاوتی را فریاد میکنیم؟ چرا یک روز و یک ساعت شیفتهی ایده و پدیدهای میشویم و ساعتی بعد برعلیه آن خروش میکنیم؟ چگونه است که یک روز خود را برای ایدهای شهید میکنیم و روز دیگر صاحب آن ایده را شهید میخواهیم؟ چگونه است که ایدهها و شیوههای زندگی فردی و جمعی ما یکسره بر بنیاد هیجان و شور و یک لذت سطحی و بیپایه است و ما مدام رنگ عوض میکنیم؟ آیا این خروشها، هیجانات، تعجیل و سراسیمگی و البته خوابیدنها، ماندنها و منفعل بودنهای تاریخی و نسلی نیاز به یک “درنگ” عقلانی برای وارسی ندارند؟ این چرخهی بیهودهی خواب و خروش فقط و فقط یک باطلالسحر دارد و آنهم درنگ است. ما برای تولد این “درنگ” آمدهایم!
ما ایرانیان، یکسره از صدر تا ذیل در هر سطح و طبقه و قشری که هستیم، نیازمند و محتاج “درنگ” هسیم.