مقدمه
ایرانیان در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود همیشه دوستدار زندگی بودهاند. تجلی این عشق در وجوه مختلف فرهنگ ایران زمین دیده میشود. مثلاً معماری اصیل ایرانی در کنار زیبایی چشمنوازش، همیشه در خدمت آسوده زیستن بوده است. ایوانهای وسیع و دلباز، پنجرههای بزرگ و پذیرای نور، کاشیکاریهای پر نقش و نگار، بادگیرهای یزد و کاشان چند مثال از فهرستی بلند است. در هر گوشه از این سرزمین پهناور ایرانیان زندگی خود را منطبق با اقلیم همان منطقه ساختهاند و بیشترین سازگاری را با طبیعت داشتهاند. نمونه آن را میتوانید در «موزه میراث روستایی گیلان» ببیند. اگر تا امروز موفق به بازدید از این موزه نشدید، پیشنهاد میکنم در سفری به گیلان به آنجا هم سری بزنید. این موزه در زمینی به مساحت ۲۶۳ هکتار در پارک جنگلی سراوان، واقع در کیلومتر ۱۸ بزرگراه خلیج فارس (جاده رشت – تهران) قرار دارد و نمایشگاهی از نبوغ معماری ایرانی در همسویی و سازگاری با زندگی و طبیعت است.
نمونه دیگر این نبوغ قناتهای ایران است که با آن مهندسی شگفتانگیز در طول قرنها هزاران باغ و بوستان را در خشکترین نقاط سیراب کردند. فرش ایرانی جلوهگاه دیگری از ستایش زیباییهای هستی و همچنان در خدمت زندگی است. ادبیات ما نیز سرشار از ستایش زندگی است. هر چند در طول تاریخ بارها فرهنگ ایرانی در معرض شبیخونهای بیشرمانه و شوم مرگاندیشان بوده است، اما ایرانیان از هیچ فرصتی برای پاسداشت زندگی غافل نشدند.
ایرانیان در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود همیشه دوستدار زندگی بودهاند. تجلی این عشق در وجوه مختلف فرهنگ ایران زمین دیده میشود. مثلاً معماری اصیل ایرانی در کنار زیبایی چشمنوازش، همیشه در خدمت آسوده زیستن بوده است.
به راستی چرا به رغم این تاریخ پر از رنج و تاراج، مردمان این سرزمین تا این اندازه شوق به زندگی داشتهاند؟ البته شما بهتر میدانید که پرداختن به این موضوع فرصت مفصلی میطلبد که در مجال مختصر این مقاله نمیگنجد. من هم توان و تخصص لازم را برای تحلیل آن ندارم. من در این مقاله فقط میخواهم به یکی از وجوه این موضوع بپردازم و آن چیزی نیست جز جایگاه گوهر فراغت در گنجینه فرهنگ ایران زمین. برای صورتبندی بحث، قلمرو فراغت را در چند مقوله بررسی میکنم و امیدوارم شما در این گشت و گذار همراهم باشید و در پایان مرا از نقد و نظرتان بهرهمند سازید.
فراغت چیست؟
پیش از ورود به بحث میخواهم به تعریف فراغت بنگرم. در شش سال گذشته درباره فلسفه فراغت و انواع آن تحقیق کردهام و این تحقیق ادامه دارد. بیشتر آثاری که خواندهام به زبان انگلیسی بوده و به اقتضا وظایف شغلیام در دانشگاه آنچه در این زمینه نوشتم نیز بیشتر به همین زبان است. در اینجا به اشارهای گذرا از فلسفه فراغت بسنده میکنم تا از بحث اصلی دور نمانم.
ایرانیان در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود همیشه دوستدار زندگی بودهاند. تجلی این عشق در وجوه مختلف فرهنگ ایران زمین دیده میشود. مثلاً معماری اصیل ایرانی در کنار زیبایی چشمنوازش، همیشه در خدمت آسوده زیستن بوده است. مثلاً جایگاه تفریح، بازی، شادخواری و مفاهیم مشابه در منظومه معنایی فراغت کجاست؟ چه شباهتها و تفاوتهایی میان هر یک وجود دارد؟ با این حال در متون مطالعات فراغت سه نگرش کلان به قلمرو فراغت مطرح است تا کمی از این ابهام بکاهد.
نخستین تعریف متداول از فراغت بر اساس معیار زمان است. با چنین نگرشی، فراغت همان وقت آزاد است. زمانی که انسان کار خاصی ندارد و میتواند آن را به هر چه که دوست دارد اختصاص دهد. مثلاً تلویزیون تماشا کند، پیادهوری کند، چرت بزند، کتاب بخواند، اینستاگرام و فیسبوک چک کند، به مهمانی برود، ورزش کند یا اصلاً وقتش را به بطالت بگذراند. گوشهای بنشیند و به گذشته فکر کند یا نگران آینده باشد. به این ترتیب، آیا هر وقت آزادی فراغت است؟ اگر این چنین باشد پس تکلیف ملال چیست که در غروب روز تعطیل گریبان آدم را میگیرد. افزون بر این، آیا این وقت آزاد میان مردم جهان عادلانه تقسیم شده است؟ سهم هر یک از ما از آن چقدر است؟ البته بدیهی است که زمان موجود در هر شبانهروز به تساوی تقسیم شده است. زیرا تعداد ساعات، دقیقهها و ثانیهها در هر شبانهروز برای همه یکسان است. همیشه بیست و چهار ساعت کامل است. نه ثانیهای کمتر و نه بیشتر. بنابراین، در تقسیم زمان برابری کامل حاکم است. اما سهم هر فرد از فراغتی که در این میان نصیبش میشود ناعادلانه است. یکی باید روزی دو شیفت کار کند تا شاید از عهده مخارج زندگی بر آید و آن دیگری از بامداد تا شامگاه نمیداند با این همه وقت آزاد چه کند! کسی که گرفتار معیشت است فرصتی برای فراغت ندارد. اما جالب اینجا است کسی که وقت آزاد زیاد دارد نیز چه بسا فرصت فراغت نیابد. زیرا ممکن است گرفتار ملال شود. پیش از آنکه موضوع پیچیدهتر شود، اجازه دهید جایگاه فراغت را در تقسیم بندی زمان توضیح دهم.
ایرانیان در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود همیشه دوستدار زندگی بودهاند. تجلی این عشق در وجوه مختلف فرهنگ ایران زمین دیده میشود. مثلاً معماری اصیل ایرانی در کنار زیبایی چشمنوازش، همیشه در خدمت آسوده زیستن بوده است.
ما بیست و چهار ساعت موجود در هر شبانهروز را صرف چهار نوع فعالیت عمده میکنیم: ضروریات شخصی، الزامات جمعی، شغل و فراغت. منظور از ضروریات شخصی زمان لازم برای کارهایی است که برای زنده ماندن ما لازم است و گریزی از آن نیست. مثلاً هر آدمی به طور متوسط به هشت ساعت خواب و یکی دو ساعت رسیدگی به تغذیه و بهداشت فردی نیاز دارد. باید غذا بخورد، مسواک بزند، دست و صورتش را بشورد، دستشویی برود، لباس بپوشد و غیره. در نتیجه تقریباً ده ساعت از کل زمان موجود صرف مراقبت از بدن میشود. حالا ممکن است یک نفر کمتر بخوابد و دیرتر به حمام برود و فرد دیگری بیشتر بخوابد و وقت بیشتری را نیز به آراستگی خود اختصاص دهد. در هر دو صورت تقریبا یک سوم وقت روزانه صرف این بخش میشود.
بخش دوم شامل زمانیست که افراد به الزامات خانوادگی و اجتماعی اختصاص میدهند. مثلاً کسانی که بچه کوچک دارند یا از والدین سالمند خود مراقبت میکنند باید وقت کافی برای انجام این وظایف در نظر بگیرند. کسانی که کار داوطلبانه میکنند، به یک بنیاد خیریه کمک میکنند نیز به انتخاب خود بخشی از وقتشان را صرف کاری میکنند که بابت آن مزدی نمیگیرند. اما به دلایل عاطفی، حقوقی یا اخلاقی خود را موظف به انجام آن میدانند. میزان زمان لازم برای این بخش برای افراد مختلف متفاوت است. چه بسا کسی تنها زندگی کند و خود را مقید به امور اجتماعی هم نداند. در نتیجه کلاً این قسمت از وقتش آزاد است. اما چه بسیارند افرادی که چه مشتاقانه و چه از سر اجبار ساعاتی از شب و روز خود را صرف این فعالیتها میکنند.
بخش سوم شامل شغلی است که بابت آن دستمزد دریافت میکنیم. باز همه بسته به اینکه این شغل چه باشد و چه شرایطی دارد میزان زمانی که از ما میگیرد متفاوت است. ممکن است پارهوقت یا تماموقت باشد. ممکن است یک یا چند شیفت در روز باشد. ممکن است محل کارمان دور یا نزدیک باشد. خلاصه هر چه هست کاری است که با هدف کسب درآمد و تامین معیشت انجام میدهیم. بازنشستگان، و بیکاران از پرداختن به این بخش معافند.
در نهایت آنچه باقی میماند همان وقت آزاد یا فرصت فراغت است. به این ترتیب در بهترین شرایط ممکن برای کسی که به میزان لازم میخوابد، سالم است و نه شغلی دارد و نه قرار است از کسی مراقبت کند روزانه چیزی حدود ده ساعت فراغت دارد. در آن سوی طیف کسانی هستند که شاغلاند و وظایف خانوادگی و اجتماعی هم دارند. این گروه فراغت کمتری دارند و چه بسا اصلاً فراغتی نداشته باشند. در میانه این طیف اغلب مردم هستند که روزی بین سه تا پنج ساعت فراغت دارند.
در منظر دوم، مفهوم فراغت بر اساس نوع فعالیت و در تقابل با کار تعریف میشود. در نتیجه هر فعالیتی که از جنس شغل و حرفه و پیشه نباشد، خود به خود در سبد فراغت قرار میگیرد. به این ترتیب، برخی از فعالیتها در سرشت خود فراغتی محسوب میشوند. مثلاً بازی، ورزش غیر حرفهای، سفر تفریحی، تماشای تلویزیون یا خواندن داستان و رمان در این فهرست قرار دارند. این دستهبندی به ظاهر کار را آسان میکند. اما مشکلی اساسی دارد و آن مرز مبهم میان کار و فراغت است. مثلاً تکلیف کسانی که مشکلات شغلی لحظهای دست از سرشان بر نمیدارد چیست؟ آیا وقتی به خانه باز میگردند فراغتی دارند؟ در مقابل کسانی هستند که ظاهراً زمان زیادی را به سفرهای تفریحی اختصاص میدهند، اما در طول این سفرها فراغتی ندارند. زیرا – به هر دلیل – خود را موظف میدانند که آخر هر هفته و به رغم تمام مشکلات تردد در جادههای شلوغ راهی سفر شوند، حتی اگر مجبور باشند نیمی از وقت خود را در ترافیک بگذرانند. به نظر شما این سفرهای مکرر اجباری فراغت است یا خودش تبدیل به کاری بیمزد شده است؟
منظر سوم – که به نظرم به سرشت فراغت نزدیکتر است – نه ربطی به زمان دارد و نه در تقابل با کار تعریف میشود. از این منظر فراغت یک وضعیت روحی و روانی دلپذیر است که زمینهساز صلح درونی است. به سخنی دیگر، فراغت حس و حال دلخواهی است که انسان در لحظه حال تجربه میکند. بر بنیاد این نگرش، هر دمی که با طرب میگذرد فراغت است. بنابراین، کسی که آسوده خوابیده و نگران فردا نیست در فراغت به سر میبرد. کسی که با لذت مشغول انجام وظایف شغلی خود است نیز کارش را به فراغت تبدیل کرده است. پدر و مادری که با روی خوش و ضمیری آرام از فرزندان یا والدین سالمند خود مراقب میکنند نیز ساکن کوی فراغتاند. بنابراین، آدمهای خوشبختی در این دنیا هستند که همیشه و همه جا از موهبت فراغت برخوردارند. ویژگی ممتاز آنان آشتی با زمان حال است. آنان همیشه همان جایی هستند که میخواهند باشند. به همان کاری مشغولاند که دوستش دارند. این نگرش به فراغت جلوهای از خرد خیامی است. خیام دوزخ را شرری ز رنج بیهوده و فردوس را دمی ز وقت آسوده میداند. خیام که خوشبختی را در زیستن در زمان حال میجوید، فراغت را به خوبی میشناسد. حال بیاید با لنز فراغت به فرهنگ ایران بنگریم.
پیوند فراغت با طبیعت در فرهنگ ایرانی
نقش محوری طبیعت در فرهنگ ایرانی بر کسی پوشیده نیست. ایرانیان گوهر فراغت را همیشه در دامان طبیعت یافتهاند. آنان در تقویم خود به روز و شب و ماه و فصل معنا بخشیدهاند و فراغت خود را در این میانه جستهاند. نمونههایش در تاریخ و فرهنگ ما بسیار است. مثلاً جشن نوروز، مهرگان، تیرگان، شب یلدا، چهارشنبه سوری، سیزده به در و غیره همه مناسبتهای طبیعتمدار است. جشن نوروز در کانون این منظومه قرار دارد. حال این که تعطیلات نوروزی چگونه مدیریت میشود بحث دیگری است که به آن نمیپردازم. اما تجربه جمعی ما شاهد است که به رغم دشمنی دشمنان نوروز، این جشن فرخنده همچون گوهری درخشان در میانه فرهنگ ایران حضور دارد.
باغها و بوستانهای تاریخی ایران نیز جلوهای دیگر از سهم طبیعت در فراغت به سبک ایرانی است. باغ شاهی پاسارگاد، باغ ارم شیراز، باغ فین کاشان، باغ شازده ماهان، باغ هشت بهشت و چهل ستون در اصفهان نمونههایی از میراث فرهنگی ایران و جهان است که هر یک شاهد و گواهی بر پیوند میان فراغت با طبیعت در فرهنگ کهن ایران زمین است. مثال دیگر این پیوند را میتوان در کتیبهها و سنگ نگارههای ایران باستان از جمله در تخت جمشید و طاق بستان کرمانشاه و سایر نقاط ایران دید. نقش و نگارهایی از شکار گوزن و گراز که یکی از تفریحات محبوب ایرانیان بوده است و خود نشان دیگری از پیوند فراغت و طبیعت در این سرزمین است.
پیوند فراغت با هنر در فرهنگ ایرانی
اساساً هنر در فراغت تولید و در فراغت هم مصرف میشود. البته شما بهتر از من میدانید که اطلاق تولید و مصرف به مقوله هنر خیلی تلقی دقیقی نیست. اما استفاده از این استعاره برای نزدیک شدن به مقصود مفید است. هر چند رابطه بین این دو آشکار است، اما از شما میپرسم. شما کی و کجا به موسیقی گوش میدهید؟ چه زمانی که موسیقی را در خانه به تنهایی میشنوید و چه زمانی که به کنسرت میروید. اگر خودتان یا فرزندتان مشتاق آموختن مهارتی هنری باشد، گام نخست چیست؟ مگر نه این است که اول باید فراغتی باشد تا بشود گوش و دل به موسیقی سپرد یا مهارتی در موسیقی آموخت. آیا هنرجویی که مشتاق آموختن هنر موسیقی است، بدون برخورداری از موهبت فراغت میتواند خیال آموختن موسیقی را در سر بپرواند؟ کسی که میخواهد خواننده، خوشنویس، نقاش یا پیکرتراش شود چطور؟ آیا بدون فراغت میشود هنری را آموخت؟ هر چند معدودی از این هنردوستان سرانجام پلههای ترقی را طی میکنند و چه بسا از مسیر هنر به نان و نوایی هم برسند. اما تا روزی که به چنین موقعیتی دست یابند باید سالها کارآموزی کنند. به این ترتیب است که فراغت در بستر هنر رشد میکند.
حال اگر به تاریخ ایران بنگریم میبینیم که قلمرو هنرآموزی و هنرورزی و هنردوستی تا چه میزان در این سرزمین گسترده بوده و هست. به تاریخ ایران که نگاه میکنید جلوههای رونق هنر را همه جا میبینید. هنر ایران یکی از بزرگترین میراثهای هنری در تاریخ هنر جهان است و بسیاری از رشتهها را در بر میگیرد. از آن جمله میتوان به موسیقی، معماری، رقص، آواز، خوشنویسی، فرش، گلیم، گبه، جاجیم، بافندگی، نمدمالی، خاتمکاری، خراطی، نقاشی، نگارگری، پیکرتراشی، معرق چوب، سفالگری، سرامیک، کاشی، آیینهکاری، فلزکاری، زیورآلات، حجاری، پته دوزی، سوزندوزی، ملیله دوزی، ترمه دوزی، منبت، تذهیب و غیره اشاره کرد. این فهرست طولانی نزدیک به چهارصد گروه و قریب به سه هزار گونه هنری را در بر میگیرد. حال باید دید آیا این گستردگی چشمگیر هنر در فرهنگ ایران بدون فراغت و بدون بازاری برای مصرف در فراغت ممکن بوده است؟ پرسش اینجاست که انسان ایرانی چه ضرورتی دیده است که فرش زیر پایش را به یک اثر هنری تبدیل کند؟ آیا تحقق چنین اندیشهای بدون وجود فراغت میسر بوده است؟
پیوند فراغت با آهستگی در فرهنگ ایرانی
فراغت پیوندی ناگسستنی با آهستگی دارد. آهستگی نخستین ارمغان فراغت است. البته رابطهای دو سویه میان این دو برقرار است. درست مثل هنر. شاید بتوان گفت که آهستگی خود شکلی از هنر است. یا دست کم عنصر مشترک در جریان تولید و مصرف تمام هنرهاست. تولید هر اثر هنری فقط در آهستگی میسر است. کافیست به فهرست هنرهایی که در بند پیش آمد دوباره توجه کنید. آموختن کدام یک از این هنرها به سرعت ممکن است؟ یک نوازنده تار به چند سال تمرین برای استادی نیاز دارد؟ یک پیکرتراش ماهر چطور؟ افزون بر این لذت بردن از یک اثر هنری نیز نیازمند آهستگی است. برای تماشای زیباییهای میدان نقش جهان اصفهان چند ساعت زمان نیاز است؟ برای لذت بردن از آواز شجریان چطور؟ ضمناً به غذاهای محبوب ایرانیان توجه کنید. چند ساعت برای جا افتادن قرمه سبزی یا پخت حلیم، سمنو ، شله قلمکار یا کله پاچه لازم است؟ هیچ کدام فست فود نیست. آشپزی ایران از جنس آشپزی آهسته است. با شتاب و تندی میانهای ندارد.
پیوند فراغت با آزادی در فرهنگ ایرانی
فراغت در فرهنگ ایرانی تجلی روشنی از عشق به آزادی است. هر جشن ملی، که ریشه در ایران باستان دارد و فرصتی برای فراغت است، تجلی جلوهای از جلوههای آزادی است. نوروز جشن رهایی زمین از سردی و تاریکی زمستان است. یلدا جشن آزادی نور از چنگال تاریکی است. هر جشنی نیز آداب و رسوم خودش را دارد که میشود ردپای عشق به آزادی را در بسیاری از آنها دید. مثلاً در میان همه این آداب رقص یکی از مهمترین نمادها در ستایش آزادی است. رقص که یکی از هنرهای هفتگانه است شاید کهنترین هنر انسان هم باشد. زیرا پیش از اختراع خط، ابزاری برای بازگویی داستانهای اساطیری بوده است. فرهنگ ایران از نظر تنوع رقص بسیار غنی است. انواع رقصهای سنتی و محلی اقوام ایرانی که از گذشتگان به یادگار مانده است، مجموعهای کمنظیر از هنرهای نمایشی به شمار میآید. اغلب این رقصها نظیر رقص کردی بیشتر به شکل گروهی انجام میشود. در هر منطقه از ایران پهناور رقصهای سنتی بازتابی از پیشینه فرهنگی و شرایط اقلیمی همان منطقه است.
فراغت از یک سو فرهنگساز و از سوی دیگر برخاسته از فرهنگ است. پیوند این دو چنان عمیق است که به سختی میتوان بین این دو تفکیکی ماهوی تصور کرد. گویی فرهنگ و فراغت دو روی یک سکهاند. بر هم تاثیر میگذارند و از هم تاثیر میپذیرند. در نتیجه، فهم مردمان هر جامعه از مفهوم فراغت و چگونگی پرداختن به آن، از نقاط کانونی فرهنگ محسوب میشود.
رقصیدن یا همان پایکوبی و دست افشانی فقط در فراغت ممکن است. رقص از جمله نشانههای بارز فراغت به سبک ایرانی است و سابقهای به قدمت تاریخ ایران دارد. هنر ارزشمندی که در برابر طوفان و تلاطم قرنها پایدار مانده و از نسلی به نسل دیگر رسیده است. این هنر در همین چند دهه گذشته نیز شدیدترین سرکوبها را از سوی حکومت تحمل کرد ولی تاب آورد و خوشبختانه همچنان زنده است. حکومتی که هر چه در توان داشت برای حذف رقص از فرهنگ ایران به کار بست اما در نهایت ناکام ماند. زیرا ریشههای رقص عمیقتر از آن بود که بتوان آن را از خاطره جمعی ایرانیان زدود. افزون بر این رقص هنری است که سرشتی فراتر از ابراز شادی و خوشحالی دارد. حتی برخی از آیینهای سوگواری کهن نیز در قالب رقص بوده است. به همین دلیل انسان ایرانی از هر فرصتی برای رقص و پایکوبی و دستافشانی بهره میبرند. حال میخواهد به بهانه پیروزی در بازی فوتبال باشد تا در فراغتی و در گوشه چمنی.
پیوند فراغت با پاکیزگی در فرهنگ ایرانی
فراغت به سبک ایرانی پیوندی ناگسستنی با پاکیزگی دارد. برای توضیح بیشتر میتوانید به کتاب «فرهنگواره گرمابه: با رویکرد به حمامهای اصفهان» بنگرید. این کتاب به قلم علیرضا لطفی و حسین مسجدی و به همت نشر کتاب آبان در سال هزار و سیصد و نود و دو منتشر شده است. این اثر تحقیقی به پیشینه تاریخی و فرهنگی گرمابه در ایران میپردازد و تصویری از جنبههای مختلف آن ارائه میکند. از آن جمله به گرمابه در گذر زمان، معماری گرمابه، گونهشناسی گرمابه، شغلهای گرمابهای، گرمابه در ادبیات فارسی و آیینهای گرمابهای میتوان اشاره کرد. نویسندگان در مقدمه این کتاب مینویسند: «فرهنگ مردم ایران سرشار از واژهها و بازیها و آداب و رسوم و قصهها و افسانهها و زبانزدها (ضرب المثلهایی) است که در آن از گرمابه و نقش آن رنگی وجود دارد. گرمابههای عمومی جلوهای از بهترین و هنرمندانهترین آثار هنری این سرزمین است که در ادبیات داستانی، نگارگریها و معماری نیز ویژگی و نقش موثری ایفا میکند.» (ص. هجده). در این کتاب میخوانیم که گرمابه علاوه بر محلی برای استحمام، مکانی عمومی برای تفریح و سرگرمی بوده است و مردم ساعتها برای گذراندن اوقات فراغت خود در گرمابههای عمومی جمع میشدند. نقالی و قصهگویی و شاهنامهخوانی از جمله تفریحات رایج مردم در گرمابهها بوده است.
سخن پایانی
فراغت از یک سو فرهنگساز و از سوی دیگر برخاسته از فرهنگ است. پیوند این دو چنان عمیق است که به سختی میتوان بین این دو تفکیکی ماهوی تصور کرد. گویی فرهنگ و فراغت دو روی یک سکهاند. بر هم تاثیر میگذارند و از هم تاثیر میپذیرند. در نتیجه، فهم مردمان هر جامعه از مفهوم فراغت و چگونگی پرداختن به آن، از نقاط کانونی فرهنگ محسوب میشود. افزون بر این، تجلی این مفهوم در طول زمان نمادها و نشانههای خاص خودش را دارد. پیشینه فراغت در تاریخ هر سرزمین در مناسبات فردی و اجتماعی ظاهر میشود. جامعهای که فراغت را به رسمیت میشناسد و آن را ارج میدهد اقبال بیشتری برای بهروزی و بالندگی در سطوح فردی و جمعی دارد. زیرا فراغت بیش از هر چیز تجلی آزادی و رهایی انسان از بندهای ریز و درشتی است که صاحبان قدرت و سرمایه بر پای انسان نهادهاند. انسانی که در جستجوی فراغت است گمشدهای به نام آزادی دارد. میخواهد در فرصتی که فراغت برایش فراهم میکند خودش باشد. بی هیچ نقابی. مردمی که فراغت را ارج مینهند، زندگی را دوست دارند و ایرانیان همیشه شیفته زندگی بوده و هستند. بر همین اساس، پیشینه تاریخی و فرهنگی فراغت در ایران بسیار غنی است. بازتاب آن هم در قلمرو وسیع هنرهای ایرانی و آداب و رسوم ملی ما به روشنی دیده میشود.