هویت‌های یهودی-ایرانی در دوره پهلوی

 

این مطلب نوشته ی لیور استرنفلد استاد دانشگاه تگزاس در آستین است.

 

چند سال پیش، هنگام انجام تحقیقات آرشیوی در مورد روزنامه‌های ایرانی دوره پهلوی، به عکسی از تظاهرات ضد شاه که در اواخر سال 1978 و اوایل 1979 رخ داد، برخوردم. این عکس گروه بزرگی از ارمنی‌ها را نشان می‌داد که علیه شاه تظاهرات می‌کردند. در آن سال‌ها، بسیاری از ایرانی‌ها و غربی‌ها سیاست‌های شاه را برای اقلیت‌های مذهبی در ایران مفید می‌دانستند. تقریباً در همان زمان، جمله‌ای پیدا کردم که این کشف را جالب‌تر کرد. اروند آبراهامیان در اثر مهم خود، ایران بین دو انقلاب، اشاره می‌کند که در طول دوران محمد رضا پهلوی، مخالفان حزب کمونیست توده، این حزب را متهم به کنترل شدن توسط “ارمنی‌ها، یهودیان و مهاجران قفقازی” می‌کردند. من سعی کردم در پژوهش‌های فعلی به مواردی درباره مشارکت یهودیان در این حزب که می‌توانست سهم آن‌ها را در این کارزار تبلیغاتی تضمین کند، پیدا کنم، اما بسیار کم یافتم. با خواندن آثار مهم جوئل بینین، اُریت باشکین و رامی گینات درباره انقلابیون یهودی، از جمله کمونیست‌ها، در خاورمیانه، تعجب کردم که رادیکال‌های یهودی در ایران کجا بودند. چند عامل ممکن است به این سکوت در تاریخ‌نگاری کمک کند: نگارش تاریخ ایران از دیدگاه صهیونیستی، فقدان علاقه به تاریخ چپ ایران در تاریخ‌نگاری پس از انقلاب، و ناتوانی در درک ماهیت فرامنطقه‌ای و جهانی جامعه یهودی ایران.

مطابق اکثر روایت‌های تاریخی در مورد یهودیان ایران، زمانی که یهودیان اصلاً فعال سیاسی بودند، به دلیل روابط نزدیک حکومت شاه با اسرائیل، به طور انحصاری از دولت شاه حمایت می‌کردند. علاوه بر این، این فرض که یهودیان ایرانی تقریباً در رویدادهای ملی مانند انقلاب 1979 بی‌اهمیت بودند، منجر به حذف آنها از تاریخ‌نگاری ملی ایران شده است. همانطور که من در این مقاله پیشنهاد می‌کنم، با این حال، جوامع یهودی ایرانی در طول قرن بیستم تحولات عظیمی را تجربه کردند که تا حد زیادی هم توسط محققان ایرانی و هم غیر ایرانی نادیده گرفته شده است.

دانیل صادیک در کتاب مهم خود به طور قانع‌کننده‌ای اظهار می‌کند که “به سختی می‌توان از رویکردهای متنوع، مکاتب مختلف تاریخ‌نگاری یا حتی مباحثات عمده بین معدود محققانی که به گذشته‌ی اخیر یهودیان ایرانی پرداخته‌اند، صحبت کرد.” جامع‌ترین کتاب در مورد یهودیان ایرانی که در سال 1960 توسط حبیب لوی نوشته شده است، زندگی یهودیان در ایران را از 1300 قبل از میلاد تا 1960 به تصویر می‌کشد. لوی یک صهیونیست خودخوانده بود؛ در واقع، همانطور که حاییم رام اشاره می‌کند، تاریخ یهودیان ایرانی به طور مداوم از درون یک پارادایم صهیونیستی نوشته شده است. اکثر پژوهش‌ها در مورد یهودیان ایرانی، با چند استثنای قابل توجه، توسط اسرائیلی‌ها یا یهودیان ایرانی‌تبار با ارتباط با اسرائیل نوشته شده است. برخی از تجربیات شخصی خود نوشتند و اکثر آنها از داخل ایران ننوشتند. در حالی که این پژوهش‌ها اطلاعات مهمی در مورد برخی جنبه‌های زندگی یهودیان در ایران ارائه می‌دهند، اغلب جامعه یهودی را به عنوان یک نهاد منزوی در جامعه ایران به تصویر می‌کشند و فرض می‌کنند که “دولت یهود تنها جایی است که یهودیان غیر اروپایی می‌توانستند از سرنوشت تلخ فرار کنند.” تاریخ‌نگاری‌های متمایل به صهیونیسم، به نوعی با به تصویر کشیدن یهودیان به عنوان قربانیان منفعل تا لحظه برخوردشان با صهیونیسم، آژانس تاریخی یهودیان را انکار می‌کنند.

در سال‌های اخیر، مورخان برجسته‌ای مانند دانیل صادیک، دیوید یروشالمی و مهرداد آمانات با تحقیقات خود، دیدگاه‌های رایج درباره زندگی یهودیان در ایران در قرن نوزدهم را به چالش کشیده‌اند. آن‌ها نشان داده‌اند که روایت‌های سنتی که بر پایه تعصبات مذهبی و باورهای نادرست درباره یهودیان شکل گرفته‌اند، ناقص و گمراه‌کننده هستند. این مورخان با پژوهش‌های خود، به عمق تاریخ غنی و پیچیده‌ی جوامع یهودی در ایران پرداخته‌اند و ابعاد پنهان و ناشناخته‌ای از زندگی آن‌ها را آشکار کرده‌اند. با این حال، با وجود این پیشرفت‌ها، هنوز هم تحقیقات کافی در مورد تاریخ معاصرتر یهودیان ایران انجام نشده است.

همانطور که حاییم رام اشاره می‌کند، تاریخ یهودیان ایرانی به طور مداوم از درون یک پارادایم صهیونیستی نوشته شده است. اکثر پژوهش‌ها در مورد یهودیان ایرانی، با چند استثنای قابل توجه، توسط اسرائیلی‌ها یا یهودیان ایرانی‌تبار با ارتباط با اسرائیل نوشته شده است. برخی از تجربیات شخصی خود نوشتند و اکثر آنها از داخل ایران ننوشتند. در حالی که این پژوهش‌ها اطلاعات مهمی در مورد برخی جنبه‌های زندگی یهودیان در ایران ارائه می‌دهند، اغلب جامعه یهودی را به عنوان یک نهاد منزوی در جامعه ایران به تصویر می‌کشند

اولین روایت، تاریخ یهودیان را از طریق دسته‌هایی مانند “یهودیان اسلام” می‌بیند که جوامع سنی و شیعه را با هم ادغام کرده و تاریخ یهودیان در سرزمین‌های عربی را با تاریخ کاملاً متفاوت یهودیان ایرانی یکسان می‌انگارد.

فرض دوم، یک رکود جمعیتی را در جامعه یهودی ایران فرض می‌کند که بافت اجتماعی بسیار متنوع این جامعه را تحریف می‌کند. در حالی که سایر کشورهای منطقه شاهد کاهش جمعیت یهودی خود به ویژه از دهه 1940 بودند، ایران شاهد آغاز دوره نسبتاً شکوفایی برای یهودیان بود. نه تنها اکثریت یهودیان در ایران در دهه 1940 باقی ماندند، بلکه جامعه یهودی ایران از نظر اندازه رشد کرد و در عین حال، متنوع‌تر از هر جامعه یهودی دیگری در خاورمیانه به جز فلسطین شد. ایران و جمعیت یهودی آن بخشی از مسیرهای جهانی و فرامنطقه‌ای افراد آواره بودند که پناهگاه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت را در کشورهایی غیر از کشور خود یافتند.

ملاقات با جوامع یهودی دیگر – اروپایی، عربی و سفاردی – در سال‌های جنگ جهانی دوم و پس از ایجاد دولت اسرائیل، منجر به تغییر در معنای ایرانی و یهودی بودن و جهت‌گیری فراملی فزاینده جامعه شد.

 نه تنها اکثریت یهودیان در ایران در دهه 1940 باقی ماندند، بلکه جامعه یهودی ایران از نظر اندازه رشد کرد و در عین حال، متنوع‌تر از هر جامعه یهودی دیگری در خاورمیانه به جز فلسطین شد. ایران و جمعیت یهودی آن بخشی از مسیرهای جهانی و فرامنطقه‌ای افراد آواره بودند که پناهگاه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت را در کشورهایی غیر از کشور خود یافتند

تحقیقاتی که این بعد فرامنطقه‌ای را به رسمیت می‌شناسند، به دنبال ادغام ایران در رویدادهای جهانی هستند. به عنوان مثال، در طول جنگ، بسیاری از اروپایی‌ها – از جمله یهودیان – به ایران آمدند و از آشفتگی‌های اروپا در آنجا پناه گرفتند. گروه مهم دیگری از یهودیان که در آن سال‌ها به ایران مهاجرت کردند از عراق بودند. این موج دوم، به دنبال یهودیانی که در موج قبلی از سال 1914 تا 1918 برای اجتناب از سربازی در ارتش عثمانی عراق را ترک کرده بودند، از آزار و شکنجه و کشتارها، به ویژه فرهد در ژوئن 1941، فرار می‌کردند. هزاران یهودی از عراق به قصد اسرائیل/ فلسطین به ایران آمدند زیرا اردوگاه‌های انتقال در ایران توسط آژانس یهودی و سایر سازمان‌های امدادرسانی یهودی اداره می‌شد. مهاجران یهودی بسته به کارایی همکاری آژانس‌ها با دولت تحت‌الوکاله بریتانیا در فلسطین، دوره‌های مختلفی را در اردوگاه‌های انتقال گذراندند. بسیاری از یهودیان عراقی تصمیم گرفتند در ایران و نزد اقوام خود که قبلاً در آنجا مستقر شده بودند، عمدتاً در مرز بین بصره و آبادان، بمانند. گروه دیگری از مهاجران یهودی عراقی به اسرائیل رفته بودند اما تصمیم گرفتند به ایران بازگردند.

 

کمونیسم و وطن‌پرستی ایرانی تنها گزینه‌های سیاسی برای یهودیان ایرانی نبودند. صهیونیسم نیز به عنوان یک گزینه سیاسی مهم برای بسیاری از یهودیان ایرانی، به ویژه پس از تأسیس اسرائیل مطرح شد. در سال‌های اخیر، بحثی در اسرائیل در مورد انگیزه‌های یهودیان میرزایی که بلافاصله پس از تأسیس اسرائیل به این کشور مهاجرت کردند، آغاز شده است. برای سال‌های متمادی، تاریخ‌نگاری رسمی معتقد بود که یهودیان میرزایی از جمله پرشورترین حامیان جنبش صهیونیستی بودند. در واقع، شواهد زیادی وجود دارد که این فرضیه را تأیید می‌کند. با این حال، این دیدگاه تنوع تفسیرهای یهودیان میرزایی از صهیونیسم را نادیده می‌گیرد. اصطلاح صهیونیسم به اندازه‌ای که تفسیر می‌شود، معنا دارد و همانطور که در مجموعه اخیر ویراست شده توسط موشه بهار و زوی بن-دور بنیت نشان داده شده است، اندیشمندان مختلف تعابیر متفاوتی را به آن نسبت می‌دادند. مباحث تاریخی بین یهودیان ایرانی در مورد این مسائل، بزرگ‌ترین چالش در پژوهش تاریخ یهودیان ایرانی را آشکار می‌کند.

الیاس عشقیان، معلم و مدیر چندین مدرسه اتحادیه در ایران در دوران پیش از انقلاب، در خاطرات خود نوشت: “ایران وطن من بوده و اورشلیم منبع ایمان من به خدا و جهت قبله من بوده است.” این نقل قول، احساسی را که در میان یهودیان جوان تحصیل‌کرده ایرانی بسیار رایج بود، خلاصه می‌کند. یهودیانی که در حزب توده فعال بودند، از مصدق حمایت می‌کردند و علیه رژیم شاه تظاهرات می‌کردند،

الیاس عشقیان، معلم و مدیر چندین مدرسه اتحادیه در ایران در دوران پیش از انقلاب، در خاطرات خود نوشت: “ایران وطن من بوده و اورشلیم منبع ایمان من به خدا و جهت قبله من بوده است.” این نقل قول، احساسی را که در میان یهودیان جوان تحصیل‌کرده ایرانی بسیار رایج بود، خلاصه می‌کند. یهودیانی که در حزب توده فعال بودند، از مصدق حمایت می‌کردند و علیه رژیم شاه تظاهرات می‌کردند، لزوماً ضدصهیونیست نبودند؛ آن‌ها ممکن است فقط درک متفاوتی از صهیونیسم داشتند. علاوه بر این، تا سال 1967 بخش بزرگی از چپ ایران، صهیونیسم را به عنوان یک جنبش پسااستعماری می‌دیدند و اسرائیل را نوعی بهشت سوسیالیستی می‌دانستند. یک مثال مهم را می‌توان در سفرنامه جلال آل‌احمد، روشنفکر معروف، در سال 1962 به اسرائیل یافت که دیدگاه نسبتاً پیچیده و مثبتی از این کشور را به خواننده ایرانی ارائه می‌داد.

 

 

 

 

اشتراک در شبکه‌های اجتماعی

درباره AI+DERANG

این ترجمه ها توسط هوش مصنوعی انجام و دست اندرکاران درنگ تا حدودی آن را ویرایش کرده اند . سعی شده است که متن روان و قابل خواندن باشد اما احتمال خطاهای جزیی وجود دارد. خوانندگان در صورت تمایل و علاقه می توانند به منبع اصلی که در انتهای متن آمده رجوع و آن را مطالعه کنند.

View all posts by AI+DERANG →

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *